تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
*****
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان اینکار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از را ه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا....
****
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم
گفت قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت آگه نیستی کز سر درافتاد کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عارنیست
گفت باید حد زنند هوشیار مردم مست را
گفت هوشیاری بیار اینجا کسی هوشیار نیست