بچه ها بزرگترین چیزی که تو زندگیتون قلبتون رو به درد آورده یا داره میاره چیه؟🥲❤️‍🩹

پیام بهش داده بودم گفتم بچه تو که اصلا شبیه تو نیست از کجا معلوم‌. بعد زنش سکوت کرد .فهمید شوهر احمقش چه حرف بدی زده 

صدای فندک تو دسشویی   

اين مورد خيلي مهمه، اومدم منم همينو بنويسم كه ديدم شما گفتين ...

مگه چند سالتونه

هنوز موندی تو زندگیش 

نمی‌دونم بخدا...شوهر سابقم کنار وایستاده بود تماشا میکرد.. فقط اسم اون هرزه رو صدا میزد و می‌گفت سمیرا ولشون کن سمیرا بیا بریم الان داداشاش میان بیزون... تو کوچه خونه بابام بودیم من رفتم بچه رو از شوهرم تحویل بگیرم که این اتفاق افتاد.. عینک آفتابی رو صورتمو رو شکست... صورت خودمو و دخترم رو زخمی کرد..نمی‌دونم چطور تاوان اون لحظه هارو پس میدن.. من سالهاست به خدا واگذارشون کردم 

چرا چیکار کرده اینجوری خونتو به جوش آورده

آره همون موقع ها عقدش کرده بود.. قبل طلاق دادن من.. دادگاه گفت یکسال حبس داره اگر رضایت منو نگیرن و شاکی باشم.. منم گفتم شاکی ام.. اومد تو کوچه بابام که بچه رو بهم تحویل بده بعد همسر سابقم اومد چند قدم جلوتر گفت رضایت بده والا بچه رو ازت میگیرم و داشتیم با هم بحث میکردیم که یهو اون هرزه از ماشین پیاده شد و شروع به فحاشی و توهین و کتک زدن من کرد ... 

البته چند سال بعد از بقیه شنیدم که جدا شدن.. ولی خودم هیچ خبری ازش ندارم

اعتماداشتباه

قربونت برم مرسی عزیزم... من هفت ساله ازدواج مجدد کردم.. خدارو هزار بار شکر خیلی از همسرم و زندگیم راضی ام.. همسرم بهترین پدر دنیا برای دخترم شده.. اون دو تا رو به خدا واگذار کردم.. خیلی عذابم دادن خیلی... اما اون روز که دختر چند ماهمو تو بغل خودم چنگ انداخت و زخمی کرد رو هیچ جوره نمیتونم فراموش کنم و ببخشم

ببین شاید از روی عصبانیت بوده،  دایی من توی اوج عصبانیت ب من و خواهرم گفت روی سنگ بخندید ولی وقتی خواهرم مریض بود همه‌جا همراهمون بود با ماشین خرابش برتمون تهران، وقتی خواهرم رفت چنان گریه میکرد بیشتر از پدرم سوخت و برامون زحمت کشید و الان داغونه داغونه از اون حرفش شش سال میگذره باهم خوب شدیم ولی خیلی سوخت دایی‌م. هنوز میگه اون زنده‌است نگید مرده.

ولی اینکه اثر حرفش روی ادم میمونه قبول دارم. چون منم تتونستم فراموش کنم. کاش ادما بفهمن و بتونن توی عصبانیت چیزی نگن.

رفتار پدر مادرم مخصوصا مادرم با من دلمو بدجور آتیش زده

دعا کنید بتونم فراموش کنم

ایست قلبی 

۲۰ سالمه 

هیچی زندگیم رو میکنم البته اگه اسمش رو میشه گذاشت زندگی 

یکساله با یه پسری بودم رابطه ام داشتیم ۸ روزه پیام نمیده و فهمیدم با پیام ندادن فهمونده که منو نمیخواد هرچی پیام دادم دیگه جواب نمیده آنلاین شده اما تو واتساپ تیک آبی نمیخوره تیک سفید خورده یعنی آنلاین شده اما روش نزده تا بخونه

قضاوتم نکنین منو گول زد که فقط با منه و متعهد و با هم ازدواج میکنیم اما از عید به بعد نه تبریک گفت نه حرفی زد یهو رفت که رفت فقط دو بار گفت که قول میدم باهات حرف بزنم سرم شلوغه اما اصلا خبری ازش نشو الانم گه دیگه راحت یه کلمه ام حرفی نزده باورم نمیشه کسی که عشقم بود وابسته بودم اینجوری کرد باهام

سادگیم 

مرگ پدرم 

مادر بی عاطفه ای که از ده تا دشمن با من دشمن تره  و باعث شده بی اعتماد بنفس بشم