همیشه خدا سر تضاد طبقاتی دلگیرم
شوهرم گفت اون یعنی (دوست دخترش )لیاقت داره و تو نداری
بی پولی بی کسی مستاجری بی شوهری
با یه بچه کوچیک
این وسط نیاز جنسی عین بختک از همه طرف
۱۶سالکی با یه پسره دوست شدم خیلی عاشق بودیم بعد حدا شدیم و من دوبار برگشتم و اون دیگه دوسم نداشت چندوقت پیش اسمشو تو اینستا سرچ زدم عکس خودشو همسرش کنارش بود با لباس عروس
دلم شکست یه لحظه
نمیدونممم شاید چون اولین نفر بود انقد تو ذهنم موندگار شده
ای ساده تر از من ک مثل من هم از بابات برا شوهرت قرض گرفتی هم طلاهاتو دادی مثل من واقعا مکر اینا ارزششو دارن
شوهر من ک طلاهامو نگرفت هیچ پول بابامم با دعوا پس داد منت داشت میگفت دخترشی چی میشه برات ببخشه ۰۰۰ تازه شوهرم درامدش خوبه و احتیاج نداره اصلا فقط محظ پوست کندن این کارو میکنه
چهره پیرو شکسته مادرم که هنوز داره برای مخارج خونه کار میکنه...
شوهرم میگه میتونم همینی که هست
خیانت را میگه
بزرگترین نیست،شاید مسخره هم باشه ولی الان فکرمو مشغول کرده، بی احترامی های مکرر و چندین ساله ی جاریمه که درمقابلشون همه فقط ازم انتظار سکوت و بی تفاوتی دارن، خسته شدم ،حس میکنم بخاطر این جواب ندادنا عقده ای شدم
بابام
همیشه آرزوی مرگشو دارم
