2777
2789

روز دوم عید بحثم شد با شوهرم از اول صب میرفت تانزدیکای غروب.منم عصبی شدم و اعتراض کردم و بهش پیام دادم که به فکر بچه هات باش حداقل چند روز تعطیلی باهاشون وقت بگذرون اومد خونه و قشقرق به پا کرد که چرا پیام میدی تو اصلا زن من دیگه نیستی من و تو تمومیم (اینم بگم خیانت کرده و هنوزم میکنه)خلاصه من چیزی نگفتم خودش غر زد و زنگ زد به مادرم(چهار ساله باهاشون قهره)که یا بیایید ببریدش و یا جسدشو میارم اونام محل ندادن منم نرفتم تا خودش زد بیرون از اونروز دیگه باهاش حرف نزدم اونم نزده جایی نمیرم و نخواهمم رفت تصمیم گرفتم همینجور ادامه بدم تا کلا نیست بشه برام تا حالا چندین بار گفته که تو زن من نیستی و کارت به من نباشه

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگر راهی برای زندگی مستقل داری و از پس خودت و بچه هات برمیای جدا شو، وگرنه کارت درسته. اما در کنارش برنامه ریزی کن و دنبال استقلال مالی و پس انداز باش. بعد واقعا حذفش کن از زندگیتون

حق داری و کارت درسته چون باید براتون وقت بذاره خیانت میکنه چرا باهاش زندگی میکنی 

سه تا بچه دارم دوتا دختر و یه پسر دخترا نمیذارن برم 

گفتم دیگه نه حرف میزنم باهاش نه جایی میرم تا عادت کنم به همین روال آدمای خائن اصلا نمیشه باهاشون صمیمی شد روانت بهم میریزه و چون بهش اعتماد ندارم حتی وقتاییم راستم بگه من  باور ندارم  دارم فکر می کنم وجود نداره نیست اصلا هزار جور غلط کرده هنوز شلیطه بازی هم در میاره 

اگر راهی برای زندگی مستقل داری و از پس خودت و بچه هات برمیای جدا شو، وگرنه کارت درسته. اما در کنارش ...

عزیزم فعلا بچه هام سنی ندارن میگم میخوام برم سرکار میگه نمیخوام هر وقت رفتی خونه پدرت هر کار دلت خواست بکن نمیذاره مستقل بشم 

تا بچه هام بچه هستن میشینم و کاری هم نمیشه بکنم بزرگتر بشن فکر بهتری بر میدارم

به خودت برس ودست بچه ها تو بگیر برو وبیرون دور بزن بهش شام نده لباساشو نشور به مادر وپدر ش بگو 

پدر نداره مادرشم بی سواد هست و کلا از این میترسه به آبجی و داداش بزرگشم گفتم کاری نمیکنن فقط گوش میدن یجورایی از من میخوان تحمل کنم و اینو به حال خودش بذارممم

نه عزیزم مادرم خودشو فدای ما کرد و هیچ وقت نرفت الانم دیگه پیر شدن بابامم بعد از چند سال سربه راه ش ...

خدااجر مادرتو میده 

وقتی مادر میشی دیگه تمامت برای خودت نیست بچه هاتم میشن جزئی از وجودت دیگه فقط برای خودت تصمیم نمیگیری باید اونا رو هم ببینی اگه جدا هم شده بود و خودشو هم فدا نمیکرد بازم دوری از شما و مشکلات دیگه س  راهش میومد کاش خدا برای من و و مثل مامان تو خییییلی صبر و آرامش بده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز