اگه از اول برای دکتر بودن ازدواج کرده باشی، خب بهش رسیدی دیگه.
فقط الان فهمیدی اونطوری ک تو فکر میکردی نبوده و مشکلات دیگه هم هست. و چیزای دیگه الان برات مهم تر شده.
ازدواج همینطوریه وقتی وارد میشی میفهمی چ چیزایی مهم تر بودن ک تو دقت نکردی
استارتر،جواب بچه های سایت یه وقت از زندگی ناامیدی نکنه،بخدادقسم همینکه شوهرت در راه رضای خدا به خلق کمک میکنه میدونی چه برکتی تو زندگیت میاره،چقدر رو بچه هات در آینده تاثیر خوب میذاره،چه بلاهایی ازتون دفع میشه،همیشه نتیجه آنی رخ نمیده که،خوشی و برکتش سال‌های آینده میبینی،من تو زندگی مشکلات زیادی برام پیش اومده و همیشه پشیمانم که چرا از اول زندگیم سعی نکردم به مردم خدمت کنم و صدقه بدم و...،بنظرم بشین با شوهرت صحبت کن و ازش بخواه بین کار و خانواده تعادل ایجاد کنه،با یکبار صحبت هم به نتیجه نمیرسیا،زمانبره،باید وقت بذاری،شده دو سه سال،اما زندگی قشنگ و با ارزش رو خراب نکن،این خوشبختی از کارهای شوهرت در آینده خودش رو نشون میده،مطمئن باش
نه اجبار نیست. من طرح منطقه محروم بودم دو سال. تموم شد اومدم تهران.
واقعا سخته همیشه زندگی کردن تو شهرهای کوچیک.
درآمد بالا هم بستگی داره. به من یک جا پیشنهاد شد یه شهر خیلی کوچیک بود. می‌تونستم ماهی ۳۰۰ ۲۰۰ داشته باشم ولی همه چیز پول نیست. باید بچه‌ت اونجا مدرسه بره، امکانات نداره و..
دقیقا.اولش که ازدواج کردیم گفت فقط دوسال میمونیم بر میگردیم.بعد گفت قبل از بچه دار شدنمون.بعد گفت قبل به دنیا اومدنش.بعدش گفت قبل از مدرسه رفتنش و حالا دخترم دبیرستانه.قبول هم بشه دانشگاه .دیگه توی همین منطقه قبول میشه و باز باید بمونم😭😭😭
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز