تو مدرسه مدیر لپمو کشید یبارم سر امتحان معلم دینی اومد لپم رو کشید بهم لبخند زد دیروز هم یه گوشه نشسته بودم معاونمون که باهاش خیلی صمیمیم یدفعه اومد دو دستی لپم رو کشید رفت بچه نیستم که سال دوازدهمیم یا تو فامیل هر وقت با یکی رو در رو میشه مثل عمو، عمه و زندایی، زن عمو یا فامیل دور لپم میان میکشن خداوکیلی بچه نیستم نمیدونم چرا حس خیلی بدی میگیرم ۱۷ سالمم هست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
وای منم همینم.معلما از تو سالن رد میشن لبخند میزنم لپمو میکشن حتی دانش اموزای رشته های دیگه هم همینطور.یجوری شدم هرکی کنارم دستشو حرکت میده صورتمو میدم عقب
بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره ممکنه هر دفعه اونجوری که میخواستی پیش نره خاطره هام داره خوابو میگیره ازم دوری و دیگه من ته دنیا قلبت نوک قله ی قافه:)
بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره ممکنه هر دفعه اونجوری که میخواستی پیش نره خاطره هام داره خوابو میگیره ازم دوری و دیگه من ته دنیا قلبت نوک قله ی قافه:)
بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره ممکنه هر دفعه اونجوری که میخواستی پیش نره خاطره هام داره خوابو میگیره ازم دوری و دیگه من ته دنیا قلبت نوک قله ی قافه:)