چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم عااااشق لهجه مشهدیم. خییلی باحاله. خصوصا اینکه بجای فعل "شدن" از فعل "رفتن"استفاده میکنن
کوچک ترید ! از آن که مرا زیر و رو کنید ! حتی اگر هرآنچه که دارید، رو کنید! کوچک ترید از آن که بدانید، من کی ام، از "کوه ها" نام مرا پرس و جو کنید! . ای بادهای سرد و مخالف،" منم درخت "! باید که ریشه های مرا جستجو کنید ! ای بادهای سرد و مخالف؛ من ایستاده ام!! این سینه ام ! که خنجرتان را فرو کنید.! بر من مباد ، تیغ شما زخمی ام کند؛ شاید به خواب ، مرگ مرا آرزو کنید.......
یادمه دوران دانشجویی با دوستم دنبال یه آدرس می گشتیم تهران ، هر بار این دوست اصفهانی مون آدرس می پرسید از کسی ،جوابش این بود می تونین دوباره بفرمایین سوالتونو
دفعه اول محو لهجه و کلام میشدن و محتوای و منظور قیل و قال رو فراموش می کردن .
از دخترک عاشق پرسیدند چقدر عشقت رو دوست داری ؟ دختر خنده ای کرد و گفت اگر نباشه میمیرم...لیلی و مجنون این زمانه ازدواج کردند و صاحب دو تا بچه شدند ... یک روز لیلی به مجنون اصرار کرد که راهی سفر بشیم اما مجنون بدون هیچ دلیلی راضی نمیشد ...بالاخره بعد از کلی اصرار دخترک ، مجنون ما راضی شد ... اما این سفر آخر آنها بود.. سال ۱۳۹۵ ماشینشون تصادف کرد.. مجنون قبل از رسیدن به بیمارستان فوت کرد و لیلی بعد از کلی جنگ با مرگ و زندگی وقتی فهمید شوهرش آسمانی شده او هم پر کشید و بچه ها یتیم شدند