2777
2789

سلام دوستان 

قبلا تاپیکی بود با عنوان تاپیک جامع دختران آسیب دیده از مادر که کیمیای عزیز راه اندازی کرده بودند.  متاسفانه مدتی هست که ظاهرا برای همیشه قفل شده. از اونجا که خودم متاسفانه دیر پیداش کردم و اینکه دیدم چقدر مفید و کارساز بود حیفم اومد چنین مباحثی ادامه پیدا نکنه. پس اینجا رو ساختم تا با همون سبک بتونیم در کنار هم باشیم. بی نهایت خوشحال می شم اگر کسی از عزیزان فعال و فرهیخته اون تاپیک ما رو پیدا کرد اعم از @کیمیا_111‍  @stylishlady

@sara1525    

@tinanr

 و ....

به جمعمون بپیونده.

چند کلمه به کسانی که مخاطب ما نیستند:

با احترام به همه مادرانی که حقیقتا شایسته نام مادر هستند و با احترام به دوستانی که از نعمت داشتن چنین مادری برخوردارند.

عزیزان باید بدونید این تاپیک برای افرادی با تجربه متفاوت از شما ایجاد شده. کسانی که از بد روزگار رنج زیستن با مادر خودشیفته و آزارگر رو با تمام وجود حس کردن و زندگی اونها در اثر این رابطه سمی برای همیشه مختل شده. 

اگر شما مخاطبین این تاپیک رو درک نمی کنید کاملا حق دارید، به هر حال قرار نیست مادر در جایگاه مقدس مادری کوچکترین آسیبی به بچه اش برسونه. اما متاسفانه در واقعیت گاهی این اتفاق می رفته و این مساله پیامدهایی به دنبال داره که در اکثر مواقع اگر نگم غیرقابل جبران، دست کم به سال ها تلاش مستمر و پیگیر نیازه تا شاید کمی کم رنگ تر بشن.

می خوام بگم ما درک می کنیم که حال و روز ما برای شما عجیب و غیرقابل باوره، پس شما هم درک کنید که اینجا جای نصیحت و یادآوری چیزایی که از بچگی همه مون بارها و بارها و بارها شنیدیم و اونها رو از بریم نیست. اجازه بدید در دنیاهای متفاوتمون با دردها و مشکلات متفاوتمون در صلح زندگی کنیم.

چند کلمه به مخاطبان:

دوستانی که مادر خودشیفته و آزارگر دارند، بدونید که اینجا نگفته درک میشید. میدونم زخم خوردید، میدونم خشمگینید، میدونم با تمام وجود شکستید و آسیب دیدید. این یه واقعیته که بچه هایی مثل ما هر چقد سوگواری کنیم کمه، اغراق نیست اگر بگم تا ابد زیر آسمون خدا صدای ناله ما میپیچه و بگوش خدا می رسه. 

ولی دوستای گلم، خواهرای نادیده عزیزم. لطفا چند تا نکته رو رعایت کنید تا بتونیم در کنار هم بمونیم و رشد کنیم:

۱- هدف ما اینکه با وجود همه آسیبها حتی اگه شده قدمی به سمت بهتر شدن و رشد کردن برداریم، پس به شدت از کسانی که در زمینه مشکل خودشون آگاهی و مطالعه دارن و به دنبال راه حل هستند استقبال میشه.

۲- از به کار بردن بی پرده حرفای بد بپرهیزیم. درسته اونا در تمام عمر ما رو با بدترین الفاظ بمباران شخصیتی کردن اما خب، ما که مثل اونا نیستیم!

۳- وقتی قلبمون از در دودل سبک شد، حتما حتما سعی کنیم از نقش قربانی در بیایم و بگیم چه کارهایی برای بهتر شدن حال و روزمون کردیم. سعی کنید برای این بخش به طور ویژه وقت بذارید. دونستن اینکه کسی با شرایط مشابه ما تونسته قدم مثبتی برای مدیریت این رابطه سمی برداره و جزئیات عملکرد اون، میتونه هم باعث دلگرمی و هم باعث هم افزایی بین ماها بشه. پس تا میتونید سعی کنید از راهکارها، راه حل ها و پروسه ای که منجر به رسیدن به اونها شده بگید.

۴- درد ما رو فقط خودمون و خدای خودمون درک می کنیم. پس وارد بحث با کسایی که در ابتدا گفتم مخاطب اینجا نیستد نشیم.

۵- خوشحال میشیم اگر کتابی یا فیلمی یا هر منبعی که دیدید و مفید بوده با ما هم در میون بذارید تا استفاده کنیم. 

۶- نکته آخر اینکه بعد از بیان روایت آنچه بر ما گذشته، بیشتر سعی کنیم تا کلاف پیچیده احساسات متناقضمون رو واشکافی کنیم و از احساسی که داشتیم و داریم بگیم تا شاید ناخودآگاهمون قدری سبک بشه.

 از بچگی حس میکردم یه چیز، غیرعادی درمورد مادرم وجود داره‌ اما مثل همه قربانیان این‌وضع به علت شستشوی مغزی که ما رو داده بود در نهایت خودمو مقصر می دونستم و سرزنش می کردم. این زن عمیقا از آزار و اذیت روحی روانی هر کسی که به نحوی در ارتباط نزدیک و صمیمانه باهاش باشه لذت میبره. طبیعتا ما به عنوان بچه هاش بیشترین آسیب رو از کاراش دیدیم. اون ما رو اصلا انسان نمیدونه، چه برسه به اینکه بخواد استقلال و آزادی مون رو به رسمیت بشناسه. از نظر اون ما جزو اموالش هستیم که هر گونه حقی نسبت به ما داره. تو صفر تا صد مسائل زندگی مون باید نظارت کنه و حرفشو به کرسی بنشونه، وگرنه بدترین شکنجه ها رو به سرمون میاره. بارها و بارها تک تکمون رو از خونه ییرون کرده. خدا میدونه تو خونه های آشناها چیا کشیدیم و چیا شنیدیم.

چیزی که منو آزار میده تجربه احساسات متناقض در رابطه با این آدمه. به حکم غریزه نمیتونم دوسش نداشته باشم و به حکم عقل نمیتونم بهش نزدیک بشم. داستان ما با هم مثل یه جور سوگواری پیش از مرگه. پیش از اینکه مرده باشه برای نداشتنش سوگوارم. ماها فوق العادهه باهوش و با استعداد بودیم اما الان اعتماد به نفس ساده ترین کارها رو هم نداریم. من حتی نمیتونم دو کمه مثل آدم حرف بزنم، سریع به تته پته میافتم و ترجیح میدم ساکت بشم. هر کسی هر بلایی دلش بخواد میتونه سرم بیاره چون نمیتونم از خودم دفاع کنم. وقتی زنگ میزنه و اسمش میافته رو گوشیم نفسم از وحشت بند‌ میاد و اضطراب شدید میافته به جونم. دارم به ترک رابطه دائمی فکر میکنم ولی خب، همون طور که می دونید به هزار دلیل ساده نیست. ولی مصمم هستم در این جهت تمام تلاشم رو بکنم و قدم به قدم پیش برم. خوشحال میشم کسانی که قطع رابطه موفق داشتن از تجربه شون و پروسه ای که طی کردن بگن تا استفاده کنیم.

در این زمینه کتابی خوندم با عنوان «وقتی فرزندان را بیش از اندازه نظارت می کنیم»، اثر دن نیوهارت. این کتاب عالیه، علاوه بر اینکه بهمون بینش خوبی در مورد وضعیتی که درش هستیم میده و میتونه از سردرگمی و این سوال که بالاخره آیا رنجی که میبریم واقعا منطقیه، یا همه چی تقصیر خودمونه ؟ نجاتمون بده، در انتها راهکارهای خوبی برای کنار اومدن با مشکلمون بهمون میده. با توجه به این که نویسنده خودش همدرد ماست و در شرایط مشابه رشد کرده، خیلی خوب از ظرافت های حال و روز ما با خبره و میتونید احساس درک شدن و همدلی رو از سراسر کتابش دریافت کنید. هر چند ترجمه ای که من خوندم زیاد قوی نبود و اگر زبان اصلی خونده بودم هزار بار بهتر می بود. وقت کنم برش هایی از کتاب رو که برام خیلی جالب و الهام بخش بوده و به کارم اومده اینجا به اشتراک میذارم. 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

یک برش از کتاب:

« با وجودی که بسیاری از افراد بزرگ شده در فضای بیش نظارت شده حس می کنند این دوران، دورانی مرموز و اسرار آمیز است، در نگاه دوباره چندان هم اسرار آمیز به نظر نمی رسد:

افرادی که برای بقایتان به آنها وابسته بودید، افرادی که از این قدرت برخوردار بودند که در شما درد یا لذت وافر ایجاد کنند، شما را به شیوه های ظریف متعدد زیر سلطه گرفته اند. هزاران بار... در تاثیر پذیرترین سالهای زندگی تان.

پدر و مادرهای بیش نظارت گر در اصل در ۴ مرحله شما را شستشوی مغزی میکنند:

۱- محیطی ایجاد می کنند که مخالف رشد کردن است

۲- فرزندانشان را برای ایجاد چنین محیطی سرزنش می کنند

۳- از فرزندانشان برای اینکه از پیامدهای چنین محیطی رنج می برند انتقاد می کنند.

۴-  انجام هر یک از این کارها را انکار می کنند. »

2803

هرروز حرف های ناامیدکننده میزنه مامانم توی خونه برای اینکه روز رو زهر کنه برای اعضای خانواده.هرروز بلااستثنا با یه بحث جدید این هدف رو پیش میبره و این حس رو منتقل میکنه.رابطه ی من رو بادوستام خراب میکرد یه موردش وقتی دوستم برام کادو اورده بود خودش رو انداخت وسط که بوی این ادکلن خوب نیست من دوست ندارم ببر عوضش کن کادو رو بهش پس داد که من رو خجالت زده کنه.با یه سری از فاامیل ها که قصد داشتن من رو خراب کنن همدست شد و دوبرابر برام حاشیه ساخت و بااینکه بهش گفتم این حرف ها پشت سرم زده شده نه تنها عکس العملی نشون نداد دوباره برای تخریب من بهشون آتو داد.

هرروز حرف های ناامیدکننده میزنه مامانم توی خونه برای اینکه روز رو زهر کنه برای اعضای خانواده.هرروز ب ...

درود بر شما دوست عزیز. با تمام وجود درکتون میکنم. میفهمم وقتی میگید با فامیلا همدست شد و کلی حرف و حاشیه ساخت، چه احساسی داشتید و دارید. مامان منم بارها پیش رو و پشت سر با فامیلا و دوستاش نشست و ما رو همه جوره تخریب کرد، به طوری که همه خیلی راحت به خودشون اجازه میدن پشت سر و حتی جلوی روی خودمون هر حرفی دلشون میخواد بارمون کنن. عزیزم، همونطور که حتما خودتون متوجه شدید پدیده ای که ما باهاش مواجهیم خیلی ریشه داره، یه مادر خودشیفته و آزارگر بر تمام ابعاد و جوانب زندگی فرزندش، بخصوص فرزند دختر، کنترل و سلطه داره. اون نمیخواد فرزندش مستقل باشه، بنابراین کاری میکنه که دوست و فامیل از اطرافش پراکنده بشن تا اینجوری برای همیشه اونو به خودش وابسته نگه داره و بتونه کنترلش کنه. این نوع والد در تمام جنبه های شخصیتی ممکن فرزندش رو تضعیف و تخریب میکنه و دقیقا به همین دلیل هست که اگر بخواهیم از وضعیتی که درش هستیم بیرون بیایم باید صبر و تلاش عظیم داشته باشیم. باید اطلاعات خودمون رو در این زمینه بالا ببریم، باید به وضعیت خودمون اشراف کامل پیدا کنیم، باید درموردش با یک فرد معتمد که چه بسا یک درمانگر باتجربه باشه گفتگو کنیم، باید حالا حالاها رو خودمون کار کنیم و راه های نرفته بسیاری رو تجربه کنیم تا بالاخره یکی به نتیجه برسه. خوشحال میشم بدونم شما در چه مرحله ای هستید، آیا تا به حال تونستید راهی برای اندکی در امان موندن از آزارهایی که بهتون وارد میکنه پیدا کنید؟ 

برشی از کتاب «وقتی فرزندان را بیش از اندازه نظارت می کنیم» اثر دن نیوهارت:

ناگوارترین شباهت بین خانواده های سلطه گر و فرقه های ویرانگر این است که نظارت پدر و مادر در فرزندان درونی می شود، درست همانطور که تعصب فرقه ای در اعضای آن درونی می شود. هیچ پدر یا مادری نمی تواند ۲۴ ساعته حاضر باشد. اما پدر و مادر بیش نظارتگر نیازی به حضور فیزیکی ندارند زیرا سامانه خانوادگی نوعی نظارتگر درونی همیشه حاضر را در درون فرزند تعبیه می کند. گویی والد نظارتگر همواره با فرزند است و ۲۴ ساعته با گزارشهای آزاردهنده، حدس و گمان و انتقاد میتواند محرومیت، کمالگرایی و نظارت بر گفتار و احساسات را تا ابد ادامه دهد...


ادامه:

 ...با نگاهی به پشت سر، اگر ببینید تا چه اندازه در دوران خردسالی، نظارت و حتی شستشوی مغزی شده اید، این واقعیت ممکن است برایتان هشدار دهنده باشد. با این وجود شما هم مانند اعضای فرقه ها یا اسرای جنگی، چندان حق انتخاب نداشتید. شما کار اشتباهی انجام نداده اید. هر کس دیگری هم که جای شما بود از بودن در چنین نظام بسته ای رنج میبرد و آسیب می دید. با علم به این مطلب میتوانید خود را آسوده خاطر کنید که: 

۱- شما دیوانه نیستید

 ۲- شما این وضعیت را ایجاد نکرده اید

۳- نظارت بیش از اندازه به واقع اتفاق افتاده است

۴- این ماجرا دردناک و ویرانگر بوده است

۵- شما نمی توانستید کاری کنید، جز اینکه صدای والد بیش نظارتگر را درونی کنید

این درک و تشخیص راه را برای درک و تشخیص بیشتر می گشاید و  این می تواند مسیر را برای خلاص شدن از ماجرای ویرانگر دوران خردسالی تحت نظارت بیش از حد، هموار کند:

حالا که شما چاره ای جز درونی کردن صدای والد بیش نظارتگر نداشته اید، پس بسیاری از انتقادهایتان از خود، ترسها، و تردیدهایتان متعلق به شما نیستند. و همینطور صدای واقعی شما نیستند. آنها صرفا پیام هایی از جانب والد درونی شما هستند. آنها یادگارهایی از گذشته تحت سلطه اند. آنها فقط یک سری عادات بد هستند و شما می توانید آن ها را تغییر دهید.

2804
درود بر شما دوست عزیز. با تمام وجود درکتون میکنم. میفهمم وقتی میگید با فامیلا همدست شد و کلی حرف و ح ...


اوایل میترسیدم و همه ش حس گناهکار بودن داشتم بااینکه میدونستم مشکل از مامانمه ولی باخودم  که فکر کردم دیدم وقتی مادری که مهربونی باید خصلتش باشه و جز وظایفش انقدر راحت بدی و ظلم میکنه در حق بچه ش گفتم باید جلوش وایسم و چند سال دعوا داشتم باهاش برخلاف میل باطنیم و عذاب وجدان به خاطر اینکه میگن به پدر مادر بی احترامی نکنید و ... ولی هیچ راهی برام نمونده بود و ازونجایی که تو خانواده هم کسی باهام و طرفم نبود تنهایی بار سنگینی رو تحمل میکردم فقط با مقابله به مثل بود که تونستم بهش یادبدم که اگه قراره با روح و روان و آبروی من بازی کنه من هم آماده ام همینکارو کنم.تمام خصوصیات خودشیفتگیش رو به روش میاوردم و میگفتم مگه یه مادر به دخترش حسادت میکنه؟میترسی من خوشبخت بشم؟یا کسی به من توجه کنه؟ و حس گناهی که همیشه میخواست به من منتقل کنه رو به خودش برمیگردوندم و خودش رو مقصر اصلی جلوه میدادم و تهدیدش میکردم.بعد از یه مدت بازی های روانیش کمتر شد ولی خصلت هاش رو داره هنوز هیچ تلاشی برای من نمیکنه بااینکه از دستش برمیاد با من رقابت داره وقتی چیزی بخرم میزنه تو ذوقم و ناراحت میشه منم جاهایی که بتونم تلافی میکنم و بهش طعنه میزنم.در کل احساس بدی که میخواد در من به وجود بیاره رو به خودش برمیگردونم و سعی میکنم تا جایی که بشه سمتش نرم و کار خودم رو کنم خریدام رو هم بیشتر کردم.

درود بر شما دوست عزیز. با تمام وجود درکتون میکنم. میفهمم وقتی میگید با فامیلا همدست شد و کلی حرف و ح ...

اول ها فکر میکردم باید سکوت کنم به خودم میگفتم مادر که اینطوری نمیشه حتما اشتباه از منه منم که مشکل دارم همیشه دنبال دلداری بودن و گول زدن خودم و فرار از واقعیت بودم چون برام تعریف شده نبود و نمیتونستم درک کنم که یه مادر در واقعیت بتونه اینطوری باشه بعد دیدم نه، مادر ظالم هم هست با ظالم هم باید فقط مثل خودش رفتار کرد و نباید جلوش ضعف نشون داد و جلوش مظلوم بود.چون اینجور ادم ها فقط دنبال یه طعمه ان تا حس قدرت طلبی شونون رو با تخریب و ترسوندن اون طرف ارضا کنن مادر خودشیفته وجدان نداره و براش فرقی نمیکنه اون شخصی که داره بهش ظلم میکنه و طعمه کرده دختر خودشه و خودش بدنیا اوردتش.فرزندش رو وسیله میبینه برای قدرت نمایی خودش.با من که دختر هم هستم بیشتر مشکل داره تا با برادرهام

اول ها فکر میکردم باید سکوت کنم به خودم میگفتم مادر که اینطوری نمیشه حتما اشتباه از منه منم که مشکل ...

دوست خوبم، بی نهایت ممنونم ازتون که وقت گذاشتید و اینقدر با حوصله راهکارهای خودتون رو شرح دادید. حرفاتون باعث دلگرمی من بود. اینکه شما تونستید بر احساس گناه وحشتناک و همه جانبه ای که به حکم غریزه، عرف جامعه، و حتی القائات ذهنی خود این فرد، در دل بچه هایی مثل ما کاشته شده و بعد از هر تلاش در جهت دفاع از خودمون در مقابل این آدم، تو تمام وجودمون شعله میکشه و روحمون رو خاکستر میکنه، غلبه کنید جای تحسین داره. معلومه که خیلی در کمک به خودتون پیش رفتید که تسلیم عذاب وجدان کاذب نمیشید. من خودم هنوز به این مرحله نرسیدم، هر چند حدود ۲ سالی هست که دارم روی خودم کار می کنم. اما اینکه میبینم شما تونستید، مایه دلگرمی منه و باعث میشه باور کنم منم دیر یا زود، میتونم. در مورد حفظ فاصله و زیاد نزدیک نشدن بهش هم کاملا حق با شماست.هر چند، اگر آدم مجرد باشه این کار یه مقدار سخت میشه، اما غیر ممکن نیست. تکنیک خرید کردن به عنوان راهی برای آروم شدن هم جالب بود. سعی میکنم به کار ببندم، ببینم روی منم جواب میده یا نه. 

دوست خوبم، بی نهایت ممنونم ازتون که وقت گذاشتید و اینقدر با حوصله راهکارهای خودتون رو شرح دادید. حرف ...

خواهش میکنم ممنون از شما که این تاپیک رو گذاشتید و راهکارهاتونو گفتین.من واقعا به همچین چیزی احتیاج داشتم و دارم به صحبت کردن با ادمایی که این شرایط رو داشتن.

خواهش میکنم ممنون از شما که این تاپیک رو گذاشتید و راهکارهاتونو گفتین.من واقعا به همچین چیزی احتیاج ...

کاملا درسته عزیزم. ماها باید از این درد طاقت فرسا با یکی حرف بزنیم، اما ماهیت این درد طوریه که کسی نمیتونه تصوری ازش داشته باشه، مگر اینکه خودش تجربه کرده باشه. واقعیت اینه که من خودمو همیشه مدیون @کیمیا_111   جان می دونم که تابو رو شکستن و این بحث رو شروع کردن. خدا پشت و پناهشون، امیدوارم تونسته باشن به آرامش برسن. 

کاش روزی برسه که هیچ کس دیگه این نیاز رو احساس نکنه که بخواد چنین تاپیکی بزنه. من غیر از این مشکل مشکلات بسیار دیگه ای هم دارم که گاهی پیش اومده راجع بشون با دوستی صحبت کردم. در همه اون موارد همدلی لازم رو دریافت کردم، اما به جرات می گم این تنها و عمیق ترین مشکلی هست که نمیتونم در موردش زیاد با کسی حرف بزنم. بندگان خدا تقصیری هم ندارن، این مساله غیر طبیعیه. 

ولی دوست عزیزم، من و شما با اینکه همدیگه رو ندیدیم خوب حرف هم رو می فهمیم. اینکه بدونیم تنها نیستیم تسلای بزرگیه. اینجا همیشه رو به کسانی که چنین اندوه ویرانگری در قلبشون دارن بازه و من (اگر قابل باشم) شما و همه کسانی که هم دردمون هستن رو مثل پاره ای از وجودم عزیز دارم. 


خواهش میکنم ممنون از شما که این تاپیک رو گذاشتید و راهکارهاتونو گفتین.من واقعا به همچین چیزی احتیاج ...

یکی از کارهایی که من ناخودآگاه از بچگی برای آروم شدن انجام میدادم نوشتن بود. همیشه یه دفترچه همرام بود که هر وقت مامانم اذیتم می کرد احساسی که داشتمو داخلش می نوشتم. این کار به تخلیه هیجانی و نظم بخشیدن به افکارم کمک می کرد. اینقدر برام خوب بود که هنوزم که هنوزه انجامش میدم و یه جورایی برام حکم نوش داروی شفابخش رو داره. هر چند به خاطری کنترلگری بیش از حد مادرم مجبور بودم از نوشتن خیلی از جزئیات یا شرح بی پرده ماوقع اجتناب کنم، اما خب، همون سربسته نوشتن هم موهبتی بود و هست. 

سلام به همگی

منم یه مادر خودشیفته دارم. من تقریبا سه ساله با مادرم قطع ارتباط کردم البته ایران زندگی نمی کنم. 

با زندگیم کنار اومدم، اما راستش رو بگم هنوزم ته دلم غمگینه که چرا مادرم باید اینطوری باشه. الان دارم سعی می کنم به پذیرش کامل برسم و خودم رو قوی تر و مستقل تر کنم از هر لحاظ. دوستان عزیز به نظرم بدترین چیزی که آدمایی مثل ما رو در درجه ی اول عذاب میده احساس گناه شدید هست. پس روی اون کار کنید و بتونید تشخیصش بدید تا موفق به مدیریت این احساس سمی بشید. در اعماق روان ما احساس شرم و ترس هم زیاده. 

من به شخصه اعتماد به نفس خیلی پایینی داشتم ولی الان بهتره اما هنوز روش باید کار کنم. 

از نشخوارفکری هم خیلی رنج می بردم اما الان کمتر شده البته کاملا از بین نرفته.

من توی تاپیک دختران آسیب دیده بودم. تاپیک خوبی بود ولی قفل شده.

مواظب خودتون باشید و دوستای خوب پیدا کنید اگر متاهل هستید صد در صد انرژی و تلاش تون رو برای همسر و بچه هاتون بذارید. چون خانواده ی شما اونا هستند نه مادر خودشیفته تون.

اگه سوالی دارید از من بپرسید شاید بتونم کمک تون کنم.

2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز