2777
2789
عنوان

پیامدها و راهکارهای زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر

| مشاهده متن کامل بحث + 2453 بازدید | 127 پست
کاملا درسته عزیزم. ماها باید از این درد طاقت فرسا با یکی حرف بزنیم، اما ماهیت این درد طوریه که کسی ن ...

دقیقا همینه دوست عزیز. 

اصلا بدترین مشکل ماهمین بوده. به خاطر تابوهای فرهنگی و اجتماعی حتی می ترسیدیم در این مورد با کسی حرف بزنیم و همه ی بار رو سالها و تنهایی به دوش کشیدیم. خوشبختانه الان زمانه بهتر شده و آگاهی بالا رفته ما هم بزرگسال شدیم و اون قدر ترسو و ضعیف نیستیم. پس حالا که شرایط بهتره باید به هم کمک کنیم


دقیقا همینه دوست عزیز.  اصلا بدترین مشکل ماهمین بوده. به خاطر تابوهای فرهنگی و اجتماعی حتی می ...

سلام کارلوتا جان. چقدر خوشحالم که افتخار دادید... واقعا تحسینتون میکنم که اینهمه مدت تونستید دوام بیارید. از احساس گناه گفتید، چیزی که بارها و بارها، دوباره و دوباره ما رو کشان کشان به مسلخ برگردونده. کارلوتا جان، چقدر درد داره اون لحظه ای که آدم شاهد در هم شکستن اراده خودش در مقابل کسیه که با تمام وجود از به خاک افتادنش لذت میبره. از اون دردناکتر احساس عجز و استیصالیه که بعد از هر بار برگشتن به آدم دست میده، اینکه احساس میکنی هرگز نمیتونی از این چرخه معیوب خلاص بشی و محکومی تا ابد در زندان نامرئی این رابطه سمی بپوسی. 

من تقریبا از هر منبعی که سر راهم قرار بگیره و فکر کنم شاید بتونه حتی ذره ای بهم کمک کنه استقبال می کنم، فیلم، کتاب، مستند، تجربه زیسته دیگران و و و .... نمیگم هیچ پیشرفتی نکردم، (حداقل میتونم بگم به این مساله که این احساس گناه یه احساس کاذبه و دقیقا همون پیچک سمی غول آساییه ایه که مادر خارق العادم آگاهانه بذرش رو در دلم کاشت و سالیان سال با وسواس و دقت مثال زدنی آبیاریش کرد و مواظب بود حتی یه برگ از شاخه هاش کم نشه هست، آگاه شدم و می دونم واقعیت نداره) اما راستش هنوزم نتونستم بطور کامل بهش غلبه کنم. کارلوتا جان، چقدر عجیبه که دونستن به معنی تونستن نیست! هرچند سرآغازشه. نمی دونم چقدر طول میکشه که موفق بشم، اما مطمئنم اگه روزی بتونم بر این احساس غلبه کنم، نصف بیشتر راه رو رفتم. 

اگر بتونید برامون از مراحلی که بعد از قطع رابطه طی کردید، مهمترین چالش هایی که بعد از اون باهاش رو به رو شدید و اینکه چطور موفق شدید بر اونها غلبه کنید بگید خیلی ممنون میشم.

امیرعلی من ۴ سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 

مهد گذاشتمش ولی بدتر شد، تازه پرخاشگر هم شد. یکی از مامانا آقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

 یه تیم ۱۰۰ نفره آنلاین از روانشناس، گفتار و کار درمانگر تخصصی برای کوکان تا ۷ سال هستن. بعد 20 جلسه مشکلات پسرم حل شد 😍🙂

 هر مشکلی دارید قبل از هرکاری از اینجا نوبت غربال ۱۰۰٪ رایگان بگیرید 

سلام کارلوتا جان. چقدر خوشحالم که افتخار دادید... واقعا تحسینتون میکنم که اینهمه مدت تونستید دوام بی ...

سلام به شما و همه ی دوستان عزیز

توی این مدت که قطع ارتباط کردم. اتفاقات زیادی افتاد و مادرم سعی کرد با یه نقشه ی جانانه دوباره باهام ارتباط برقرار کنه. ولی من متوجه شدم و با قاطعیت باهاشون ( یعنی با مادر و پدرم ) برخورد کردم. متاسفانه مادرم موفق شده پدرمو صد در صد با خودش همراه کنه. مادرم در ارتباط من با پسرخاله و خاله ام هم نفوذ کرد و اونا رو هم خراب کرد. اما چیزی که باعث شد واقعا مطمئن بشم که مادرم خیلی آسیب رسان هست، این بود که دیدم حتی به دوست صمیمی هم زنگ زده و سعی کرده دو به هم زنی کنه تا من تنهای تنها بمونم. تماسش با دوستم انقدر بد بوده که دوستم حاضر نشد جزئیات رو بهم بگه و خیلی برام ناراحت بود.

من تصمیم گرفتم به همه بگم که با مادرم ارتباط ندارم و اینجوری شد که متوجه شدم مادرم جلوی بقیه ی افراد فامیل و دوست و آشنا تظاهر می کنه با من در ارتباطه! 

یه چیز دیگه هم متوجه شدم اونم این بود که من خیلی کمتر گریه می کنم. قبلا به خاطر هر چیزی گریه می کردم و خیلی غمگین و غصه دار بودم. حدود یک سال و نیمه با مشاور هم صحبت می کنم. 

دوستان عزیز مسئله ای که من باهاش بیشتر درگیر بودم این بودم و هستم این بود که به پذیرش و قطعیت کامل نرسیده بودم و هنوزم دارم روش کار می کنم. یه چیز دیگه هم متوجه شدم که واقعا متاسفم کرد در اعماق ناخوداگاهم ترس از مادرم وجود داره و این یکی از ریشه های نشخوار ذهنیمه! من اصلا به خودم اعتماد نداشتم و این چیزیه که دارم روش کار می کنم. من انگار دوباره متولد شدم و تازه دارم زندگی رو یه جور دیگه و از اول یاد می گیرم. اما موفق شدم احساس گناهم رو تا حد خیلییی زیادی مهار کنم. تاییدطلب هم خیلی بودم الان کمتر هستم یا حداقل بهش آگاهم. 

خلاصه که راه پر پیچ و خمیه و در عین حال جالب و هیجان انگیرم هست. 

برای همه تون آرزوی موفقیت و صلح درونی می کنم


سلام کارلوتا جان. چقدر خوشحالم که افتخار دادید... واقعا تحسینتون میکنم که اینهمه مدت تونستید دوام بی ...

دوست عزیز غلبه بر احساس گناه اولین و مهم ترین مرحله هست. حتی آگاه شدن بهش هم خیلییی مهمه. بعد از اون خشم و حتی نفرت ممکنه بالا بیاد توی این مرحله مراقب باشید که این احساسات منفی روی سایر جنبه های زندگی تون اثر نذاره. مثلا روی رابطه با همسر و فرزند، دوستان و محیط کار و غیره.

من به شخصه دچار مشکل نشخوار فکری هم شدم که واقعا آزار دهنده اس. و خیلی روش کار کردم. ممکنه با خشم دچار افسردگی و یا حتی حالت های سوگ هم بشید. یعنی قطع امید، رها شدگی، تنهایی و قربانی بودن. ولی توی این احساسات نمونید. بعدش یه کم بهتر میشه، به خصوص اگر یه حلقه ی حمایتی داشته باشید. توی این مراحل از افراد قضاوتگر و نصیحت گو به شدت پرهیز کنید. سراغ افرادی که با شما همدلی می کنن برید. 

بعدش انگار کم کم به خودتون میاین. می بینید عه منم یه زندگی دارم برای خودم! و این یعنی بهبودی داره شروع میشه. انگار خودتون رو می بینید و به خودتون ارزش میدید. مثلا من با رسیدن به وضع خونه شروع کردم. مرتب کردن خرید وسایل و جدید. بعد بیشتر به خودم اومدم. شروع کردم به ترجمه کردن یه کتاب که خیلی خوب بود و فهمیدم من واقعا می تونم! بعد با حمایت همسرم یه دوره ی آموزشی رو شروع کردم. انگار همه چیز فرق می کنه انگار همون آدمای قبل مثلا خاله و عمه و دوست تان رو دوباره از اول می شناسید. این خوبه یعنی خودتون شدید و دنیا رو دارید به چشم خودتون می بینید. البته اون خشم و غم و حال بد هم هست توی وجودتون فقط انگار کوچیک تر شده و مهار کردنی تر ، اگه قبلا شبیه یه دیو دو سر بود الان یه شبیه یه بچه ی دردسر سازه . من فکر نمی کنم این احساسات محو بشن فقط ضعیف تر می شن و ما با جنبه های مثبت تری از خودمون آشنا می شبم که هدایت ما رو این جنبه ها بر عهده می گیرن.

موفق باشبد

2803
کاملا درسته عزیزم. ماها باید از این درد طاقت فرسا با یکی حرف بزنیم، اما ماهیت این درد طوریه که کسی ن ...

من هم هستم برای گوش دادن به حرفای شما .و اینکه واقعا کار بزرگی بود تو این زمینه تاپیک زدن قدم بزرگی بود.ممنونم ازتون

دوست عزیز غلبه بر احساس گناه اولین و مهم ترین مرحله هست. حتی آگاه شدن بهش هم خیلییی مهمه. بعد از اون ...

سلام کارلوتای خوبم. ممنونم که اینقد با حوصله شرح دادید. چه مراحل سختی رو پشت سر گذاشتید، ولی در عین حال چقدر قوی بودید و هستید عزیزم.
برای این افراد مرز اخلاقی معنی نمیده، اونا از هر حربه ای استفاده می کنن تا دوباره عروسک خیمه شب بازی محبوبشون رو به چنگ بیارن. اینقدر توی این کار بی رحم و مصمم هستن که اگر بخوایم به هر شکل ممکن ازشون فاصله بگیریم با یه سوال خیلی بزرگ مواجه می شیم:
«آیا حاضریم برای نجات پیدا کردن از وضعیت موجود تا ابد از هر کس و هر چیزی که به هر نحو ارتباطی با این فرد داره و اون ممکنه از ازش برای آزار دادن یا برگردوندن دوباره ما سو استفاده کنه دست بکشیم؟»
این سوال خیلی خیلی مهمه. حتی اگر به عذاب وجدان غلبه کنیم، باز هم این خطر همیشه وجود داره که به خاطر از دست ندادن سایر ارتباط های مهم و حیاتی زندگیمون به وضع قبل برگردیم. چون همونطور که همه مون خیلی خوب می دونیم، اون اصلا باهامون تعارف نداره و با بی رحمی کامل تمام آدمایی رو که دوسشون داریم و بهشون احتیاج داریم رو هر طور که شده ازمون میگیره. بنابراین همونطور که راجع به پدر، خاله و ... گفتید ترک رابطه با مادر خودشیفته به طور ضمنی به معنی بریدن پیوند با کسانی که به ناچار به اون وابسته هستند هم هست. یک مشکل بزرگی که من دارم هم همینه. فکر می کنم دوری مکان میتونه خیلی کمک کننده باشه. چون به هر حال ناخواگاه یه احساس بریدن و قطع پیوستگی به آدم میده. درست میگم؟؟  (ممنون میشم اگر وقت کردید در این رابطه بیشتر توضیح بدید. اینکه آیا فاصله جغرافیایی واقعا موثر بوده برای شما، یا تاثیر کم داشته؟ یا اصلا بی تاثیر بوده؟ یا حتی تاثیر نامطلوب داشته؟ چون من خیلی به دور شدن به عنوان یه قدم مهم کمک کننده نگاه میکنم ولی خیلی ها بهم گفتن این نمیتونه کمکی بهت بکنه)
کاش راهی بود که میشد از همه دلبستگیها رها شد و تنهای تنها زندگی رو سر کرد. اینجوری شاید کمتر آسیب پذیر بودیم. اما خب، به این سادگیا نیست. کاملا موافقم که وجود دوستان حمایتگر میتونه خیلی مفید باشه. بخصوص دوستانی که مادر خودشیفته نتونه باهاشون ارتباط بگیره یا به هر طریقی رابطه رو تخریب کنه. یه کار دیگه هم که من می کنم وقت گذروندن با خانواده های نرمال و طبیعی و خارج از دسترس مادرمه (هرچند این خطر همیشه وجود داره که به هر نقطه ای که می دونه برای من نقطه امنه حمله کنه، ولی خب، تا جایی که بتونم...). این خیلی برام آرامش بخشه به علاوه میتونه چشم اندازی از آنچه که واقعا باید می بود هم بهم بده. چون باید اعتراف کنم بزرگ شدن در اون شرایط باعث شده من هیچی از شکل صحیح رابطه مادر و فرزند و در کل خانواده سالم نفهمم. به همین دلیل بودن با خانواده های نرمال (و نه بی عیب و نقص) خیلی چیزا بهم یاده داده تا حالا. همچنین باعث کاهش عذاب وجدان هم میشه. چون وقتی ببینی یه مادر واقعی چطور با بچه هاش رفتار میکنه، میتونی خودتو به خاطر احساسی که نسبت به اون فرد داری ببخشی و حتی اگر شده کمی، به خودت حق بدی!
در مورد مشاور هم خیلی موافقم و واقعا دوست دارم تجربش کنم. این برام خیلی مهمه. اگر اجازه بدید تو یه پس دیگه در موردش صحبت میکنم....



2804
من هم هستم برای گوش دادن به حرفای شما .و اینکه واقعا کار بزرگی بود تو این زمینه تاپیک زدن قدم بزرگی ...

سلام عزیز دلم، ممنونم که هستید. وجود دوستایی مثل شما مرهم زخمهای قلب آدمه. میدونم نوشتن در این باره چقدر میتونه سخت و دردناک باشه، اما با این وجود شما تجربه خودتون رو با ما به اشتراک گذاشتید و از راهکارهاتون گفتید. بابتش بی نهایت ازتون ممنونم و امیدوارم از این به بعد زندگی براتون رو دور خوشی باشه.

در مورد پدر های خودشیفته و آزارگر چی ؟ نمی‌تونیم اینجا بگیم ؟؟

سلام عزیزم. خیلی خوش اومدید به اینجا. این تاپیک در اصل حول محور مادر خودشیفته ایجاد شده. هم مادر و هم پدر خودشیفته ضربه های مهلکی به فرزندان میزنن و تاثیر مخربی بر رشد شخصیت اونا ها میذارن. اما خب، به حکم نقش متفاوت والدین، نوع تاثیرشون هم متفاوته. 

همونطور که بارها کیمیا جان گفتن، همسر یک مادر خودشیفته خودش هم آدم سالمی نیست و حتما اون هم به نوع دیگه ای مشکل دار هست.

میخوام بگم ما هم از پدر خیری ندیدیم و به نوعی از اون هم آسیب دیدیم. اما برای ماها آسیبی که از پدرمون دیدیم فرع بر مادرمون و در واقع در امتداد رفتار اون هست. بنابراین ممکنه تجربه های ما، آسیب های ما و راهکارهای ما تفاوتهایی با تجربه، آسیبها و راهکارهای شما داشته باشه...

 اما با این وجود اگر چیزی هست که آزارتون میده و احتیاج دارید با کسی درموردش صحبت کنید و کسی هم نیست که حرفتون رو بفهمه، حتما با جون و دل گوش میکنم و تا جایی که دانشم قد بده اگر راهکاری به ذهنم برسه دریغ نمی کنم. 

سلام کارلوتای خوبم. ممنونم که اینقد با حوصله شرح دادید. چه مراحل سختی رو پشت سر گذاشتید، ولی در عین ...

سلام دوست عزیز

در مورد فاصله ی جغرافیایی می تونم بگم از یه نظر کمک کننده است و از یک نظر هم نیست. از این جهت که دسترسی اون افراد رو به شما کم می کنه و یا حداقل سخت تر می کنه می تونه کمک کننده باشه. ولی باید در نظر گرفت که آسیب ها و تروماها رو هر جای دنیا که بریم با خودمون می بریم. پس باید برای درمان این مشکلات به هر حال فکر دیگه ای کرد چه نزدیک مادر خود شیفته باشید و چه دور. دور شدن از خانوادم به خود من یه چیزی رو یاد داد اینکه فهمیدم می تونم بدون اونا زندگی کنم و روی پای خودم وایسم واقعا باعث شد به خودم اعتماد کنم و جلوه ی دیگه ای از خودم رو ببینم. همینم یه نقطه ی تحول در ارتباط با خانوادم شد. ولی به نظرم بهتره اول روی مشکلات تون و تروماها و زخم هاتون کار کنید و وقتی مطمئن شدید تا حد زیادی برطرف شدن بعد اقدام به مهاجرت و فاصله گرفتن از خانوادتون کنید اینطوری شرایط رو بیشتر می تونید کنترل کنید و کمتر دچار تنش می شید و می تونید تصمیمات بهتری بگیرید

سلام دوست عزیز در مورد فاصله ی جغرافیایی می تونم بگم از یه نظر کمک کننده است و از یک نظر هم نیست. ا ...

ممنونم از پاسختون کارلوتا جان. درسته، هر جا بریم نمیتونیم از چیزی که هستیم فرار کنیم، گذشته مثل سایه همیشه پشت سرمون میاد و همه چیزو آلوده میکنه. 

اما در مورد مشاوره و روان شناس.

اگر ممکنه و اگر اذیت نمیشید در مورد تجربه خودتون از مراجعه به مشاور بگید. اینکه آیا کار با اولین درمانگری که بهش مراجعه کردید به خوبی پیش رفت یا چندین مرتبه مشاورتون رو عوض کردید تا بالاخره احساس کردید فرد مناسب رو پیدا کردید؟ به نظر شما که این مدت تحت مشاوره هستید، یه درمانگر خوب برای اینکه به افرادی مثل ما بتونه کمک کنه چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟ 

راستش من یکبار رفتم پیش یک دکتر روانشناس، اما بعد از چندین جلسه دیدم دارم هزینه الکی پرداخت میکنم و اون هیچ متد و راهکاری بهم نمیده. فقط از خودش تعریف میکنه و منو به خاطر احساسی که دارم سرزنش میکنه. بنابراین دیگه نرفتم. نمی دونم کارم درست بود یا نه. ولی فکر می کردم یک جلسه استاندارد درمان باید حساب شده تر از اینا باشه... ممنون میشم بگید مشاور شما چه ویژگی هایی داشته و داره که تونسته اعتماد شما رو جلب کنه و اینکه چقدر و در چه زمینه هایی تا به حال تونسته بهتون کمک کنه؟

راهکاره خیلی خوبیه ممنون از به اشتراک گذاشتنش.

خواهش میکنم عزیزم، هدفمون اینجا همینه. حالا بازم هر چی که به مرور به خاطر بیارم یا بهش برسم رو هم میام میگم. امیدوارم با این کار حتی شده ذره ای از رنجی می بریم کاسته بشه...

ممنونم از پاسختون کارلوتا جان. درسته، هر جا بریم نمیتونیم از چیزی که هستیم فرار کنیم، گذشته مثل سایه ...

سلام دوست عزیز

با تعریفی که از مشاورتون کردین فکر نمی کنم مشاور خوبی بوده چون مشاور اصلا در مورد خودش هیچ حرفی نمی زنه و اصلا قضاوت گر و سرزنش گر نیست و فقط با بی طرفی به شما گوش میده و سعی می کنه به شما کمک کنه تا موقعیت رو تحلیل کنید و خودتون به نتایج جدیدی در مورد خودتون و دیگران برسید و همین کار به شما کمک می کنه شناخت تازه ای از خودتون و موقعیت به دست بیارید. البته بعضی وقتام تکنیک یاد میده. به هر حال من خودم قبل از اینکه با مشاور شروع کنم خیلی کتاب خونده بودم و روان شناس گوش کرده بودم و خیلی چیزا رو فهمیده بودم اما وقتی مادرم حدود یک سال و نیم پیش یه نقشه کشید تا دوباره من رو گول بزنه و بازی بده خیلی حالم بد شد و تصمیم گرفتم با مشاورم صحبت کنم. الان مشاور به من کمک کرده تا اطمینان پیدا کنم که نتایجی که در اثر مطالعه گرفته بودم، درست هستند بهم کمک کرده که بفهمم باید روی پذیرش موقعیتم بیشتر کار کنم و اینکه تایید طلبی رو کنار بگذارم. ولی به نظرم عمده ی کار رو خودم با مطالعه انجام داده بودم. البته همه ممکنه نتونن با کتاب جلو برن. به هر حال مشاور و روان شناس بد خیلییی زیاده متاسفانه. سعی کنید به دام شون نیفتید چون واقعا ویران گر هستند. 

سلام کارلوتای خوبم. ممنونم که اینقد با حوصله شرح دادید. چه مراحل سختی رو پشت سر گذاشتید، ولی در عین ...

یه نکته ی مهمی هست که این نظر شخصی منه. به نظر من آدمای اطراف مون یا به قول شما کسایی که باهاشون ارتباطات حیاتی داریم اگه آدمای سالم و نرمالی باشن و واقعا ما رو دوست داشته باشن، مادر خودشیفته مون نباید بتونه روشون اثر بذاره. مثلا در مورد خودم مادرم نتونست روی دوستم اثر بذاره حتی تماسی که با دوستم گرفت باعث شد دوستم به من نزدیک تر بشه و با من همدردی بیشتری کنه. چون واقعا برام ناراحت شد که همچین مادری دارم حتی گفت که پدر مادرش هم خیلی برام متاسف هستن و از این به بعد می تونم روی اونا به عنوان خانواده ی خودم حساب کنم. ولی مثلا پسرخاله ام واقعا غیر عادی عمل کرد و من مطمئنم که آدم ریاکار و غیرقابل اعتمادیه یا مثلا پدرم! کسی که باید در هر شرایطی پشتم رو می گرفت. ولی مثلا یکی دیگه از خاله هام در ارتباطش با من هیچ تغییری نداد ولی اون یکی خالم همدست مادرم شده بود البته بماند که بعد با هم دعوا کردن. این باعث میشه شما یه مقدار اطرافیانت تون رو هم بشناسید و ببینید آیا این آدما شما رو به خاطر خودتون دوست داشتن یا صرفاً به خاطر اینکه تا به حال توی تیم مادرتون بودید شما رو میخواستن



2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز