دورهمی دوستان قدیمی (+جدیدیااااااا)

جیران کتکم نمیزنی اگه بگم وقتی پستت رو خوندم ته ذهنم این اومد که "حتما من خوش عکسم که بچه ها اینطوری فکر میکنن،  وگرنه سرتر نیستم اصلا!

از پایه خرابم. باید برگردم به کودکی خودمو از نو بسازم😁

 ۳۰ رو پر کردی  باید بگی ۳۰ سالمه عزیزم 

واااای 😂

هروقت بودم و بودی بگو عزیزم. این چندروز که شلوغم فقط آخر شبا میام 

الان هستم🥰

مرسی که ازم تعریف میکنید خیلی مهربونین

من باید برم جلوی آینه هی اینارو با خودم تکرار کنم

درست میگی یه جاهایی مادری میکنم چندوقته حواسمو جمع تر کردم خیلی تو نقش مادری فرو نرم

من مستعد مامان بودنم و همسرمم مستعد بچه بودن! 

امروز بابت رفتاریش بهش اعتراض کردم، خودشو لوس کرده بود با لحن بچگانه حرف میزد منم سرش داد زدم🥴 شوکه شد کرک و پرش ریخت.  تاحالا منو اونقدر جدی ندیده بود

عه دیر دیدم 

رفتی 

نه هنوز هستم 

بمون تو راهه 

انگار جاتون عوض شده زيادي لوسش كردى بانو😉

تعريف الكى نبود ❤️

قربونت قاضی جان دو تا فرستادم هنوز نیومدن

 دیدی لایک کن که پاک کنم 

البته اون نظر مادر بودن رو يكى ديگه از دوستان دادن 

نظر من اينه كه زياده از حد فداكارى كردين و كاملا مشهصه ايشون بدعادت شده 

اين مواقع زنگ خطره چون عادت كنن ديگه ميشه وظيفه نه لطف!

يكيشو ديدم نشستين كنار هفت سين 😍 ماشالله بهتون بنظرم رو اعتماد بنفست كار كن 

اره رعدی جان گفته بود نمیدونم چرا همیشه رعدی رو با همه اشتباه میگیرم 😁 قر و قاطی ریپ زدم

سلام عزیز دلم ❤️ 

خوبی فدات شم ؟

نسیم جون شما از مادر شوهرت میگی 

انکار مادر شوهر منو میگی 😁🤭

چون مادر شوهر منم خسیس 

همش انتظار داره که بدیم بهش 

منم وقتی کنارشون می نشستم همون طوری که عرض کردی 

اونطور بود 

خودش با تلفن حرف میزد ...واسه من تو قفل می‌ ذاشت 

من حق نداشتم به خواهرم یه زنک بزنم 

اگه از اون طرف زنک می‌زدند حالا شاید می‌تونستم ولی در غیر اینصورت خیر 

خودش هم میومد می‌شست پیشم که ببینه چی حرف میزنم یا خانواده ام 

بعد سر ماه که قبض میومد می‌گفت امید باید بریزه 

اونقدر فشار می‌آورد می‌گفت مفت می‌نشینید باید پول قبوض ها رو شما بدین 

از مستاجر می‌گرفت میذاشت تو جیبش ...پول قبوض هارو 

به ما می‌گفت شما باید پرداخت کنین 

قبلا گفتم که تو یه خونه ی هفتاد متری سه خانواده با هم زندگی کردیم 

مجبور بودیم بریزیم ...چون نمیدادیم اوقات تلخی می انداخت

تو فرض کن من تازه عروس بودم سالها همسرم برام نتونست گوشی بگیره 

ولی مادر همسرم گفته بود اینجا مفت میشینید باید برام گوشی بگیرید 

که سالِ ۸۴با همسرم رفتیم ۱۲۰هزار تومن دادیم براش گوشی 

همه چی رو میذاشت تو قفل 

از خورد و خوراک گرفته تا ....

تنها کاری که خودم کردم وبهت پیشنهاد میدم 

اینکه با همسرت دوست باشی 

با منطق حرف بزنی 

یه طور نکی که برگرده بگه مادرم دوست دارم کمکشون کنم 

یه طور با سیاست رفتار کن ‌..غر نزن به هیچ وج 

دلت رو بزرگ کن میدونم حرصت میگیره زور داره 

ولی فدات شم تا اونجا نشستین  نمیتونی حرفی بزنی 

دقیقا من تلاشم چند برابر بود که از اونجا در بیاییم 

چون. رو مخ منم بود که همسرم باید ساپورتشون میکرد 

بعد اینکه در اومدیم از اونجا ...کم کم این خدمات رو کمرنگترش کردم 

الان هم کمک میکنیم ولی خودم تصمیم میگیرم که چقدر بدم 

چی بگیرم 

هر دفعه هم کمکی میکنم ...به نیت رضای خدا میکنم 

و فرض میکنم برای پدر مادر خودم میکنم 

الان مثلا فردا چهارشنبه سوری ...ما به خواهرای همسرم و مادرش عیدی می‌بریم ...در حالیکه یه جفت جوراب ازشون نمی‌بینم 

ولی ارزش اینو نداره که به زندگی ام اوقات تلخی بندازم 

بگم مادرت به دستِ بچه ی من ده هزار تومن نمی‌ده 

چرا من یه ملیون عیدی ببرم براش 

میگم بذار از من بره ...در عوض آرامش دارم 

همه چی که پول نیست عزیزم ❤️.

هر چقدر بدم ...

اینو من تصمیم میگیرم که چقدر بدیم 

یه طور با سیاست یه کاری کردم که حداقل همسرم مخفی کاری نکنه ...یواشکی پول نده 

به اصلاح کلاف زندگی تو دستم 

و اینکه چون تو نقطه ی امن هستیم زیاد سخت نمی‌گیرم 

میگم ماهی سه تومن نهایت خرج کنیم براشون 

هیچ اشکالی نداره ....

بالاخره پدر مادرش ❤️ من رضایت ندم ...من راضی نشم 

همسرم رو میکشند طرفِ خودشون 

 و دیگه خودت میدونی که چه جوری پُرش میکنند 🤭😁

من یه کاری کردم که اکه به همسرم زنگ بزنند بگن پول بده فلان قدر ...یا پول لازممیم ...

میگه پولها دست من نیست به معصومه زنگ بزنین از اون بخواین ...

مثلا اپن روز مهمونی گرفته بودم ...عمه ی همسرم رو نگفته بودم 

مادر شوهرم یواشکی به همسرم گفته بود که چرا عمه ات رو نگفتین 

همسرم هم گفته بود شاید معصومه صلاح ندیده 

من دخالت نمیکنم ...که کی رو دعوت کنه ...کی رو نه 

اینطوری عزیزم ♥️ 

فقط باید مدارا کنی تا از اونجا انشالله در بیای