من دیر به فکر مهاجرت افتادم تو سن جوونی من هیچکس فکر رفتن از ایران نبود اونم ماها چون اینجا دوره خوشی‌مون و رفاقت هامون بود همینجا رو بیشتر دوست داشتم دوستم هم رفته بود کانادا از طریق پدرش بعد برگشته بود ایران میگفت بابا عشق و حال همینجاست بیخیال اونجا رو منم دیگه خوش بودم بعد از دوره ارشد یکهو احساس کردم باید کار خاص و جدیدی تو زندگی انجام بدم تازه تو ۲۹ و سی سالگی به فکر افتادم خیلی دیر بود برای من
شوهر منم درآمدش خوب بود تو ایران و همینطور تو مسیر پیشرفت خوبی هست برگشت ایران الانم داره کارخونه میزنه میگه خیلی هم اینجا برام بهتره همیشه هم میکه اشتباه کردم همون ۳۰ سالگیمون باید نهایتا میرفتیم هنوز چیز زیادی نساخته بودیم
اتفاقا الانم ایران نیستم البته مسافرت طولانی اومدیم اینحا هم هستیم میگه خیلی خوب شد برگشتیم من الان وقت استراحتم و گشت و گذارم بود وقت کارم و شروع مجدد یک بیزینس برام نبود الانم تفریحی اومدیم بهم میگه اگر مونده بودیم انگلیس باید الان جون میکندیم عمرا نمیتونستیم همچین سفری رو بیایم
ای وای چقدر کم سنی عزیزم یکجور از بچه ات گفتی فکر کردم الان ۳۵ ساله هستی برای خود شما هم مهاجرت دیر نشده هنوز اما وقتی شوهرت راضی نیست دیگه همون پسرت زو بفرستی بهتره
شوهر منکه خودش تلاش میکرد و اونهمه پول خرج میکرد برای مهاجرت بعدش پشیمون شد چه برسه به همسر شما
نه فعلا برای زندگی نمیرم برای مسافرت میزم اما زندگی همین ایران برامون بهتره
الانم برای تفریح اومدیم سفر
نه عزیزم راحت باش من همینجا بالای صد نفر آدرس اینستامو دادم چون با ویس راحت‌تر و کاملتر میتونم صحبت کنم حداقل صد تا از فالورهام از همین نی نی سایت هستن
اتفاقا بیایی پیجم دوتا پست آخر برای همین سفرم هست امروز فقط تو هتل بودم شوهرم کمرش درد گرفت همینجا ولو شدیم بیکارم همش آنلاینم چند روز بود نیومده بودم
فقط سؤالاتت رو بپرس برسم ایران برات ویس میزارم فعلا شوهرم از صبح تا شب کنارم هست آنقدر از دوست و فامیل و همسایه ازم سوال پرسیدن دیگه سوهرم میکه چه خبره تو سفر هم ول نمیکنی بزار برگردم ایران شوهرم بره سرکار بهت جواب میدم
فردا پرواز داریم پس فردا میرسم
توسفر حتی زیاد جواب خانواده رو هم میدادم عصبی میشد میگفت همش داری ویس میدی بسه اومدیم سفر استفاده بکن
