سلام دوستان
مادرشوهر من متاسفانه بعد از 35 سال زندگی با پدرشوهرم کارشون به طلاق کشیده شده منم مادرشوهرمو بخاطر افسردگیش و از یکطرف شهر غریب و دست تنها بودم آوردم پیش خودم و اونموقع بچه م 4 ماهش بود الان به امیدخدا هفته دیگه ده ماهش تموم میشه این مدت سر یکسری مسایل خیلی باهاش بحثمون هم میشد اما باز بنده خدا آخرشب میومد باهم حرف میزدیم و از دل هم درمیاوردیم و همدیگرو میبوسیدیم و تموم میشد.
الان میخوام واسه عید که برگشتم شهرستان دیگه باخودم نیارمش چون خوشم نمیاد بیشتر از این باهم دعوامون بشه اینم بگم برادرشوهرم هم تو همین شهر یکسالی میشه زن گرفته اما هیچ جوره زنش نمیزاره این بنده خدا بره خونشون منم اعصابم نمیکشه .
مامانهای باتجربه الان بچه من تو مرحله ای هست که به مبل و دیوار دست میگیره و راه میره بنظرتون وجود مادرشوهرم لازمه؟ یا به اعصاب خوردیهاش نمی ارزه و تا دو ماه دیگه بفرستمش شهر خودمون؟
بخدا بدجور ذهنم درگیر این موضوعه