سلام
من ۴ ساله ازدواج کردم
۲ سال و نیم هم عقد بودم
در عقد به شدت مشکلات داشتم در حدی که چندین بار کار به طلاق کشید
باعث تمام اختلافاتمون هم دخالت های خواهر همسرم بود
با تمام مشکلات ازدواج کردیم
تا اینکه یک ماه بعد از ازدواج متوجه اعتیاد همسرم به شیشه شدم
هیچ کدوم از خانواده ها کمکی نکردن و پشتمونو خالی کردن
با خانواده همسرم قطع رابطه کردیم
چون خود همسرمم در مورد مسائل مالی با خانوادش به اختلافات شدید رسیدن
خانواده خودمم دائم در حال قهر و آشتی بودیم
پدرم فوت شدن و مادرم با اینکه وضعیت مالی به شدت خوبی دارن اما هیچ وقت راضی نشدن از من حمایت کنن
دائم در این ۴ سال مشکلات داشتیم به خاطر اعتیاد همسرم
همیشه تنش و استرس و اضطراب
انقدر افسردگیم شدید شد که وسواسم هر روز بیشتر و بیشتر میشد
اما حتی یک بارم همسرم بهم کمک نکرد
تا اینکه امسال بعد از ۳ سال با میل خودم با خانواده همسرم آشتی کردیم
جالبه من اصرار به آشتی داشتم ولی همسرم نه!
بالاخره آشتی کردیم
مسئله ای که الان به شدت آزارم میده اینه که در حال حاضر خانواده همسرم خیلی خوب شدن شکر خدا و متوجه اشتباهات فرزندشون شدن و حق رو به من دادن
ولی همسرم رفتاراش با خانوادش داره آزارم میده
شاید بچه گانه باشه و از نظر دیگری حسادت تلقی بشه ولی واقعا من دارم آزار میبینم
به شدت به مادر و خواهرش میرسه
بهشون توجه میکنه
بهشون کمک میکنه
ولی هیچ وقت کمک حال من نبوده
اگر اونا مریض بشن سریع دست به کار میشه ولی مریضی و حال بد روحی و جسمی من از نظرش جوسازی و الکیه
من به خاطر مشکلاتم وسواس و اضطراب شدید گرفتم
اما اصلا به من کمک که نمیکنه هیچ تازه به شدت با ریخت و پاش هاش آزارم میده
اما خونه خانوادش دائم کار میکنه و...
من دارم اذیت میشم و میخوام بدونم باید چه رفتاری کنم تا حداقل خودم کمتر آسیب ببینم و اذیت شم
سپاس از راهنمایی و لطفتون...🌷
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید