2794

درخواست طلاق همسر و ناراحتی من

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 62 بازدید

با سلام. من دختری هستم که حدودا ده ماهی میشه عقد کردم متاسفانه نامزدم به خاطر یه بحث کوچیک که بینمون افتاد تقاضای طلاق کرد و الان در حال جدایی هستیم فکر میکنم ایشون مشکل ذهنی دارن یعنی یه مسیله کوچک رو اینقدر تو ذهنشون بالا پایین میکنن که از طرف متنفر میشن و همچنین غرور خیلی زیادشون باعث شده اصلا کوتاه نمیان ناگفته نماند که با خانواده خودشون هم همینطورن یعنی با کوچکترین بحث با برادر میگن اون دیگه برادرم نیست  و مطمئنا اگه میشد خانواده رو طلاق داد تا به حال اینکار رو کرده بودن متاسفانه ایشون کودکی بسیار بدی داشتن و فرزند طلاق هستن و پدرشون دو بار طلاق گرفته و الان با زن سومی دارن زندگی میکنن ایشون از مادر اول هستن که من بعدها شنیدم ایشون هم مشکل داشتن از نظر روحی البته نمی‌دونم صحت داره یا نه و اگه صحت داشته باشه از مادرشان ممکنه به ارث رسیده. اینقدر یکی از فامیل های نزدیکمون ازش تعریف کردن و گفتن تو خونه خودم بزرگ شده که بدون شناخت کافی باهاشون عقد کردم به خیال اینکه چون ایشون زندگی سختی داشتن قدر زندگی رو می‌دونن ولی الان میبینم واقعا مشکل روحی و روانی دارن و کوچکترین بی تفاوتی رو بدترین اهانت می‌دونن ما دو شهر دور از هم زندگی میکنیم ایشون تا وقتی پیششم منو نمیرنجونه یا اگه هم برنجونه از دلم در میاره ولی وقتی ازش دورم اصلا براش مهم نیست از لحاظ جنسی هم سرد هستن و فوق العاده بی عاطفه بیشتر تو خودشونن الان هفت ماه هست از هم خبری نداریم و منتظر اظهاریه دادگاه و ایشون کوچکترین قدمی برای داشتنم برنداشتن نه پیامک نه زنگ، حتی شنیدم که پیش بقیه کلی ازم تعریف میکنن و گفتن انشالله یه شوهر خوب گیرش بیاد من نمیتونم باهاش ازدواج کنم!فوق العاده از این که اداره زندگیم دست خودم نیست ناراحت و افسرده ام و متاسفانه به نامزدم وابسته آیا با این وضعیتم طلاق آخرین راه هست؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۸ جنسیت زن وضعیت تاهل درحال جدایی
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

درود بر شما

توضیح ندادین مساله و بحث کوچکی که منجر به درخواست طلاق همسرتون شده چه چیزی بوده. ضمن اینکه آیا مطمئن هستید دلیل درخواست طلاق ایشون فقط همون بحث بین‌تون بوده یا این فقط حدس شما هست؟

به نظر می‌رسه شما از ایشون و خانواده‌شون شناخت کافی نداشتید و بدون تحقیق و معاشرت کافی و صرفا بر اساس حدس و گمان ازدواج کردید. مثل این نکته که چون یکی از اقوام از ایشون تعریف کردن و ایشون هم زندگی سختی داشته‌ن، پس شما در زندگی مشترک با ایشون به مساله‌ای برنمی‌خورید. و اگر دقت کنید می‌بینید که الان همون حدس و گمان رو دارید درباره‌ی علت درخواست طلاق ایشون تکرار می‌کنید و معتقدید ایشون انقدر مغرور هستند که کوتاه نمیان. 7 ماه هست از هم خبری ندارید و ایشون اقدامی نکرده‌ن. میخوام ازتون بپرسم شما برای حفظ زندگی‌تون چه کار کردین؟ شما چه قدمی برداشتین؟

شما از این وضعیت ناراحت هستید و خودتون رو به ایشون وابسته می‌دونید در حالی که 7 ماه هست ازشون خبر نگرفتید و ایشون رو سرد و بی‌عاطفه می‌دونید. من همسر شما رو نمی‌شناسم و نمی‌تونم درباره‌ی ایشون نظری داشته باشم اما شما اگر زندگی و رابطه‌تون براتون اهمیت داره، می‌تونید با همسرتون ملاقاتی ترتیب بدید. صحبت کنید. احساس‌تون رو توضیح بدید. انتظارات‌تون رو بیان کنید. صحبت‌های ایشون رو هم بشنوید. و به یک جمع‌بندی و نتیجه‌گیری برسید. در صورتی که به تنهایی از عهده‌ی این کار برنیومدید و براتون سخت بود، می‌تونید از یک زوج‌درمانگر کمک بگیرید.

به خدای بزرگ می‌سپارم‌تون

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha