سلام
عزیزم می تونم درک کنم تحت چه شرایطی هستید
مطمئنا در مورد این موضوع با همسرتون صحبت کردید اما طوری با ایشون صحبت کنید که به قول خودشون فکر نکنند شما دشمنی دارید
در مورد خودتون و نیازهاتون بگید . و اینکه مادرشون برای شما هم عزیز هستند اما شما هم انتظار دارید شما رو درک کنند چون شما ازدواج کردید که مستقل بشید و زندگی مشترک رو شروع کنید و این موضوع منافاتی با دوست نداشتن مادرشون ندارد
و باهاشون همدلی کنید این که میدونم نگران مادرت هستی و حق داری و.. و ازشون بخواهید شما رو هم درک کنند و روزهای مادرشونو با خواهرشون تقسیم کنند که شما هم زمان های دونفره باهم داشته باشید
و به هیچ عنوان پشت سر مادرشون چیزی نگید. فقط با محبت و صحبت کردن سعی کنید آگاهشون کنید که اگر زمان های برای خودش بزاره پسر بدی نمیشه . اصلا ازدواج کردن که استقلال داشته باشند وگرنه با مادرشون ادامه میدادند
( درمورد مشاور هم متاسفانه طرز فکر غلطی وجود داره. در این که باید روانشناس متبحری انتخاب کنید شکی نیست اما صحبت همسر شما مثل این میمونه بگید دوست ندارم برم دکتر زنان چون بدن منو میبینه. این کارو نمیکنید چون می دونید پزشک هستند و قصدشون درمان است .و روان شناس هم اگر موضوعی از زندگی تون مطرح میشه جهت درمان است و اصل رازداری جزو اولین ارکان مهم درمانگر است)
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید