حساسیت و دروغ همسر

سلام خواهش میکنم منو راهنمایی کنید. این حساسیت ها دیگه داره آزارم میده میخوام بی تفاوت باشم اما بازم سر کوچیکترین مسئله بهم میریزم اعتماد به نفسم و از دست دادم درس میخوندم سال دوم دانشگاه بودم که با همسرم نامزد کردم چون همسرم شهرستان بود من تهران بودم پدرم مخالف ازدواج ما بود و باعث شد نامزدی ما بهم بخوره هنوز یک ماه از بهم خوردن نامزدیمون نگذشته بود من منتظر برگشتن همسرم بودم که یک روز یک خانمی با من تماس گرفت گفت دوست دختر همسرمه و مدتیه با هم هستن از من خواست از زندگیش برم بیرون تا اونا بتونن ازدواج کنن کلی غصه خوردم و نسبت به همسرم بدبین شدم سه ماه بعد همسرم مجدد اومد خواستگاری و همه قضیه رو کتمان کرد گفت حقیقت نداره و در زندگیش فقط من هستم بخشیدمش و با هم ازدواج کردیم سه ماه از زندگی مشترکمون گذشته بود که دوست همسرم به من گفت همسرم موقعی که با من نامزد بوده دوست دختر داشته حتی با هم سوار موتور میشدن و میچرخیدن و خیلی به هم علاقه داشتن دو سه روزی تو خودم ریختم و آخر طاقت نیاوردم به روی شوهرم زدم اونم کلی عذر خواهی کرد که به خاطر اینکه من و از دست نده دروغ گفته از اون به بعد تا الان که چهارساله از زندگیمون میگذره هر کاری کردم نتونستم نگاهمو بهش عوض کنم احساس میکنم الان که از در میره بیرون با کسی رابطه داره و از من مخفی میکنه مخصوصا که شغلش معاونت مدرسه است و مدام با خانم ها در ارتباطه امسالم کارشناسی ارشد شرکت کرده بود و دانشگاه میره همش فکر میکنم تو دانشگاه کسی و پیدا میکنه و آخرش من زندگیمو از دست میدم تازگیا متوجه شدم یکی از دوستای نزدیک خواهرشوهرم به شوهرم نظر داره سعی داره باهاش رابطه برقرار کنه سر این قضیه با شوهرم دعوا کردم دلم میخواد اون دنبالم باشه نه من دوست ندارم از حساسیتم سو استفاده کنه چیکار کنم آینده زندگیمو از دست رفته می بینم من به خودم خیلی میرسم به وضع خونه سر و وضع خودم چیزی کم نمیذارم اما این ترس با منه؟