روابط خارج از چهارچوب همسر

سلام ۱۱ ساله ازدواج کردم ۳۰ سالمه. همسرم ۳۵. باسیگار کشیدن همسرم مخالف بودم روز خواستگاری گفت ترک میکنم منم قبول کردم ولی هنوز ترک نکرده از دوران عقد تا حالا سر هر موضوعی دعوا داریم حتی روز چیدن جهاز با همسرم بحث کردیم تا الان ۵ بار اسباب کشی کردیم هر ۵ مورد بحث و دعوا شوهرم تو همه موارد میخواد نظر خودش باشه ۸ ماه بعد عروسی یه خونه نصف نیمه درست کردیم دوتا اتاق رفتیم اونجا بعد یه سال به پیشنهاد پدرش و بدون رضایت من خونه رو با یه خونه کلنگی و کوچیک که برای خواهرش اینا بود عوض کرد باز باهم دعوا و بحث و رفتن من خونه مامانم دو سه سال بعد اون خونه رو فروخت و یه قطعه زمین خرید که مثلا خونه بسازه بعد چند ماه فهمیدم اون زمین رو هم بدون اینکه بگه رفته فروخته پولش رو گذاشته بانک رفتیم مستاجری بعد چند مدت تو اداره هم با همکارای خانم بیشتر صمیمی میشد تا آقایون. طوری که با خانوادشون هم رفت و آمد میکرد بدون من و بچم منم میگفتم با همکارانت رفت و آمد داشته باشیم میگفت همکارام به ناموس و مال همدیگه نظر دارن پولای توی بانک رو هم نمیدونم چیکار کرد وقتی هم پرسیدم گفت خرد خرد خرج کردیم تموم شد باز هم دعوا و بحث همه چی باید طبق نظر اون باشه اگه نشه هیچ همکاری نمیکنه بهانه های مختلف میاره. داستان های مختلفی هم تو سال های زندگیمون از دوران مجردی تعریف میکرد مثلا من به یکی تجاوز کردم یا فلانی رو خیلی دوست داشتم مامانم نذاشت باهاش ازدواج کنم  مجبوری با تو ازدواج کردم تا میل جنسیم رو تسکین بدم یه روزی هم میگه من فلان جا فلان کارو میکردی فلان کفش رو پوشیده بودی و ......که دیدمت ازت خوشم اومد و از این حرفا حتی یه بار هم با دختر عموش اس بازی میکرد پرسیدم گفت فلانیه حال شماها رو میپرسه زنگ زدم به دختره گفت اومده بود به صورت ضمنی ازم خواستگاری میکرد یه بار هم از همکاراش اومده بودن به خانوادش گفته بودن با همکار خانم خیلی صمیمیه و همه بهشون به چشم بد نگاه میکنن اصلا بهم از لحاظ احساسی توجه نمیکنه مگه اینکه بخواد باهام رابطه جنسی داشته باشه بعد اون دعواها که گفتم اصلا هم صحبت خوبی باهم نیستیم. آخرش به دعوا میکشه حرفامون شده بده و بیار و بزار اونجا و...... چند مورد مقاله روانشناسی خوندم که میگفت همسرم خود کم بینه میخواد خودش رو مهم جلوه بده سرتون رو درد آوردم چیزهای دیگه ای هم داره که به درازا میکشه