سلام دوست عزیزم
شما دور از مادرتون، مستقل و با اعتمادبهنفس هستید و از عهدهی کارهاتون به بهترین نحو برمیآیید اما در کنار ایشون، احساس ضعف میکنید چرا که مادرتون که معتقدن شما بیعرضه و ناتوان هستید.
دارم به این فکر میکنم که مادر شما چقدر نسبت به تواناییهایی که برای من گفتید، آگاه هستند؟ شاید ایشون واقعا فکر میکنن که شما هنوز بچه هستید و از عهدهی کارها برنمی آیید. و به همین دلیل فکر میکنن که بهتره حرفی نزنید و کاری نکنید.
نگفتید که تا به حال برای رفع این مشکل چه کار کردین. اما میخوام ازتون بپرسم اگر یک دوست، مشکل مشابهی رو نزد شما مطرح کنه، چه راهکاری رو بهش توصیه میکنید. خوب فکر کنید. ببینید چطور میتونید ایشون رو متوجه کنید که در مورد شما اشتباه فکر میکنن. میتونید برای شروع، دربارهی چند تا از کارهایی که بیرون از منزل به خوبی از عهدهی انجامشون بر اومدین با مادرتون صحبت کنید یا مسئولیت کارهایی رو که میدونین میتونین به خوبی انجام بدین به عهده بگیرید تا مادرتون کمکم بیشتر به تواناییهای شما ایمان بیارن.
به خدای بزرگ میسپارمتون
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید