(اگر جناب صدیق منش جوابم رو بدن ممنون میشم)
سلام، وقت بخیر
من و همسرم 8 ساله از ازدواجمون میگذره و هردو بالای 30 سال هستیم. مشکلی که از ابتدا با ایشون داشتم کنترل گر بودنشونه که مدام بد و بدتر میشه. این کنترل کردن بیشتر درمورد روابط اجتماعی من و صحبت و رفتار من توی جمع یا با هرکسی هست. من از قبل ازدواجم شخصیت مستقل و اجتماعی و فوق العاده فعال داشتم با تعداد دوستهای زیاد. در یه خانواده تحصیل کرده و اجتماعی بزرگ شدم که مادرم تقریبا همه کاره ی جمعهای فامیلی و دوست و همکار بودن، و این اخلاق رو تا حد زیادی من هم داشتم تا اینکه با همسرم ازدواج کردم. ایشون از یه خانواده فوق العاده سنتی و مردسالار هستن و وقتی من ازدواج کردم براشون عجیب و گاها زشت بود که زن توی جمع حرفی بزنه! حتی خود همسرمم در جمع خیلی ساکت بود چون میگه هر حرفی توی فامیلشون منجر به تمسخر و... میشه، و این خیلی ایشون رو محتاط و ساکت کرده.
همسرم در شروع ازدواجمون خیلی به این کاراکتر من احترام میذاشت و حتی قدرت سخنوری و شوخ طبعی منو تشویق میکرد، ولی متاسفانه خیلی زود همه چیز کم کم تغییر کرد. ایشون هر چند وقت یکبار سر موضوعی حرف از نحوه ی رفتار من با دوستام پیش میکشید و انتقاد میکرد. تا اینکه من واقعا به ستوه اومدم و دو سری به مشاور مراجعه کردم (دو مشاور مختلف با فاصله ی یک سال، هر دوره مشاوره به مدت چند جلسه) و هردوی این دو عزیز معتقد بودن ایشون شخصیت کنترل گر داره و پیش بینی کردن که اگه درمان نشه بدتر میشه (که شد). مشاور دوم ازم خواست همسرمو با خودم توی جلسات مشاوره همراه کنم، ولی متاسفانه ایشون چون به حد خیلی زیادی در زمینه ی روانشناسی و روانکاوی اطلاعات داره (بعد از اصرار زیاد من در جلسه مشاوره که شرکت کرد) مدام با مشاور مشکل پیدا میکرد، اجازه ی صحبت به ایشون نمیداد، حرفای ایشونو پیش بینی میکرد و میگفت بله بله این متد فلان روانشناسه و میدونم! که نتیجتا باعث شد اون مشاور عزیز بگن همسر شما خیلی از من انرژی میگیره و واقعا قادر نیستم باهاش ادامه بدم! و در نتیجه همسرم به خواسته ش رسید و اگه اصراری به مشاوره داشته باشم منو ارجاع میده به خاطره ی مشاوره ی قبلی. (این توضیحو دادم که بگم تلاشمو برای درست کردن این مشکل کردم)
شاید شما بگین بهتره من موقع انتقادات ایشون با ملایمت موافقت کنم و بعد کار خودمو انجام بدم. ولی واقعا شدنی نیست وقتی همسرم طی این 8 سال اعتماد به نفس منو کم کم گرفته و باعث شده من الان توی جمع فقط سلام و خداحافظ کنم و اگه آقایی ازم سوالی میپرسه با ترس اول به همسرم نگاه کنم، اگه حالت چهره ی همسرم معمولی بود جواب اون آقارو بدم و اگه گلوشو صاف کرد سکوت کنم تا همسرم خودش جواب بده! باعث شده من گاهی شروع صحبت هام با لکنت زبان باشه. من بعد از هر دورهمی با استرس به خونه برگردم. باعث شده من هیچ دوستی نداشته باشم و سالهاست نتونستم دوستی جدیدی رو شروع کنم. (شاید لازم باشه بگم دکترا دارم و علاقه ای به خانه نشین بودن ندارم، و قاعدتا برای کار در اجتماع هم نمیشه با پانتومیم یا همه جا با حضور همسرم پیشرفت کرد).
احساس میکنم از شخصیت واقعی و اصلیم دور شدم و این خیلی منو اذیت میکنه، هربار که بخاطر یه صحبت معمولی توبیخ میشم احساس خورد شدن میکنم، احساس میکنم یه بچه ی بی پناهم که داره به پدر و مادرش جواب پس میده. همیشه توی جمع آرزو میکنم کاش تلفن همسرم زنگ بخوره و چند دقیقه بره بیرون تا منم بتونم عادی تر رفتار کنم.
من در آستانه ی مادر شدن هستم و نیاز دارم این مشکل و حل کنم چون دوست ندارم بچه م هر روز شاهد نقد شدن مادرش توسط پدر باشه. ازتون خواهش کنم هر راهکاری هست بفرمایید و ممنونم که متن طولانی من رو خوندین و برام وقت میذارین.
اطلاعات تکمیلی
سن32جنسیتزنشغلمحققوضعیت تاهلمتاهلسلام
ممنونم که کلینیک مشاوره نی نی سایت رو برای سوالتون انتخاب کردید.
خدمت شما عرض کنم که پاسخ سوال شما در همان سطر اول نوشته هاتون به چشم می خوره با مرور اولین پاراگراف کاملا می توانید متوجه شوید. شما و همسرتون از خانواده هایی با دو فضای کاملا متفاوت هستید.
وقتی همسر شما از خانواده ای کاملا مرد سالار هستند این طبیعی است که واکنش های کنترل گرانه هم داشته باشند.
از طرفی تفاوت سبک های فرزندپروری و فضای رشد شما و همسر باعث شده دنیای متفاوتی را تجربه کنید و برای داشتن زندگی مشترک چالش هایی که فرمودید را سپری نمایید. انتظار این که ایشان تغییری در رفتار ها و عقاید خود داشته باشند درست و منطقی نیست به این دلیل که ما با مجموعه ای از باورهای و آموزش ها و عقایدی روبرو هستیم که در طی سالیان بسیار در او ایجاد شده است.
این که شما برای تغییر رویه و زندگی مشترک تلاشهایی انجام دادید بسیار قابل احترام است اما باید بدانیم که ما نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم به خصوص که فرد مقابل نه تنها تمایلی به تغییر ندارد بلکه از حال و روز و عقاید خود رضایت نیز دارد. در نتیجه تلاش برای تغییر او بسیار بی نتیجه خواهد بود.
روندی که در 8 سال گذشته طی شده تغییر خاصی نخواهد کرد کما این که شرایط ممکن است بد تر هم بشود .
با در نظر گرفتن این نکته که همسر شما هیچ تغییری نخواهد کرد و با تکیه بر توانایی ها، تحصیلات و شرایط خوانوادگی و شخصیتی شما (هر چند در این مدت ضعیف تر شده باشید و یا اعتماد بنفس خود را از دست داده باشید) به دلیل داشتن زمینه های مناسب و کافی برای رسیدن به استقلال شخصی و مالی و ... حتما تصمیم جدی برای ادامه رابطه یا قطع رابطه بگیرید. برای این کار بایستی:
شرایط را بررسی کنید این شما هستید که مسولیت انتخاب های خود را به عهده دارید درنتیجه حتما بهای تصمیمات خود را مشخص کنید و آنها را مسولانه بپذیرید و با توجه به این که ایشان اعتقادی به مشاوره ندارند این شما هستید که باید به جمع بندی و نتیجه گیری درست برسید و سپس نسبت به آن اقدام لازم را انجام دهید.
در غیر این صورت اگر تصمیم شما به ادامه رابطه زناشویی است بهتر است بدانید که شرایط هیچ تغییری نخواهد کرد و امید به تغییر ایشان در عمل به احتمال زیاد با شکست رو برو خواهد شد.
یادمان باشد که ما فقط روی رفتار، افکار و احساس های خود کنترل داریم. و هیچ کنترلی بر روی دیگران نداریم.
شاد و پیروز باشید.
جالبه برام که نوشتید قطع رابطه. از شما بعیده چون مشکلشون جدی نیست که بخواد رابطشون قطع بشه