سلام خانم دشتی عزیز
مشکلی که من دارم اینه که یک ساله عقدم و من به شوهرم وابسته شدم و از این موضوع رنج میبرم در صورتی که ایشون هیچ وابستگی ندارن محبت دارن ولی نه اونقدری که من دارم و این منو اذیت میکنه حس میکنم دوستم نداره و گاهی مسائلی پیش میاد که به این حس به یقین تبدیل میشه مثلا من چند وقته حالم مساعد نیست توقع دارم خودشون منو ببرن دکتر ولی میگن با مامانم برم که گفتم باشه روزی که داشتم میرفتم بهشون زنگ زدم جواب ندادن پیام هم دادم باز جواب ندادن رفتم دکتر و برگشتم بعدش پیام داد چی شده من خیلی ناراحت شدم که حتی زنگ زده بپرسه چی شده شبش من ناراحت بودم ایشونم یا فهمید یا فکر کرد بخاطر مریضیمه هر چی هست به روی خودش نیاورد و گفت من خوابم میاد پیام داد و خوابید صبحش بخاطر اینکه من روز اولی بود که قرصها رو استفاده میکردم فکر میکنم خواب آور بودم و خوابیدم حتی سر کار نتونستم برم از بس گیج خواب بودم بعد 2 3 ساعتی که همیشه بهش اس میدادم که صبح بخیر میگفتم و میگفتم میرم شرکت بیدار شدم دیدم اصلا ازم هیچ خبری نگرفته خیلی ناراحت شدم ولی با این حال بهش صبح بخیر گفتم ولی تا ظهر جوابمو نداد ظهر مجدد بهش اس دادم فقط گفت میام بازم نپرسید خوبی یا نه یکی دو ساعت بعدش اس داد اومدم خونه گفت امروز سرکار نرفتی گفتم نه حتی نپرسید چرا و حالت بهتره با نه بهش گفتم صبح چرا اس ندادی گفت منتظر بودم شما پیام بدی بعدش هم کار داشتم خیلی ناراحت شدم گفتم یعنی نگران نشدی گفت چرا ولی با خودم گفتم خوابیدی گفتم مرسی بعد گفت باز تو حالت بد شد داستان شروع شد؟منظور اینکه باز من الکی ناراحت شدم تو رو خدا بگین چیکار کنم اول از همه میدونم مشکل خودمم خیلی بهش وابسته ام که تو این مورد هم ایشون مقصره چون به من اجازه نمیدن جایی برم مگه با خودشون یا اگه دکتری جایی که خیلی واجبه با مامانم برم و زودم برگردم هر جا هم میرم باید خبر بدم حتی صبحها که رواله همیشه است که باید برم و بیام بهش خبر رفتمو رسیدم برمیگردم بدم از طرفی هم توقع داره من همه جوره بهش برسم از لحاظ محبت و رسیدگی و... ولی خودش اینطور نیست یکی دو باری وقتی حالمون خوب بوده بهش گفتم میگه دستم بنده کار دارم گرفتارم ولی اینها همش بهونه است یعنی واقعا وقت نمیکنه 1دقیقه زنگ بزنه هر وقت که سرش خلوت شد یا اصلآ آخر شب یا وقتی میاد خونه! حس میکنم بی توجه شده از بس من کوتاه اومدم و هیچ وقت هیچ خواسته ای ازش نداشتم حتی واسه سالگرد ازدواجمون واسم کادو نخرید گفت ندارم ولی چون پیش خانوادم بد نشه گل خرید آورد مطمئنم اگه میخواست میتونست حداقل از کسی قرض کنه اینو میگم نگین توقع بیجایه آخه ظهرش که اونجا بودیم خاله ها و مادرشون اصرار کردن نهار بهمون بده به کسی زنگ زد واسش پول ریختن تا پول نهار اون روز رو بده نمیگم بیشتر میگرفت یا چیز دیگه میگم میتونست همین کاری که با خانوادش کرد واسه منم بکنه حتی واسه یه کادو کوچیک یا اگه همون گل میدونستم بخاطر خودمه نه حرف خانوادش و خانوادم بازم به دلم میشست ولی.... خیلی از نظر روحی داغونم لطفا بگین چیکار کنم؟
سلا م دوست عزیز
کاملا در جریان مشکلات شما هستم . در این مدت من وهمکارانم بارها در سوالات مختلفی که پرسیده اید وبه وابستگی خودتان اشاره کرده اید توصیه هایی به شما داشته ایم که نمیدانم ایا به انها عمل کرده اید یا خیر
تا زمانی که نخواهیم تغییر کنیم معجزه ای اتفاق نمی افتد .در سوالات قبلی خدمت شما عرض کردم که دلبستگی نا ایمن دارید وحتماباید مشاوره حضوری شوید چرا که به همه چیز حساسیت دارید (محبت همسرتان به خواهر زاده اش . ارتباطش با دوستانش. و ....) توصیه بعدی من با توجه به اینکه گفته بودید با همسرتان رابطه کامل دارید و اکثر این مشکلات در دوران عقد بوده این بود که زود ازدواج کنید و زیر یک سقف بروید لکن بعد از گذشت چند ماه هنوز اقدامی نکرده اید
همکاران در پاسخ های کارشناسانه خودشان در مورد سطح توقعات شما واینکه چقدر منطقی هست صحبت کرده اند میتوانید به پاسخ های قبلی مراجعه کنید
شما به این مورد اشاره میکنید که مشکل از خودتان هست ولی هیچ اقدامی برای درمان وابستگی خودتون نمیکنید وبا انتظاراتی که دارید باعث دلسرد شدن ایشان میشوید
مثلا با اینکه میدانید ایشان برای پول نهار از دوستشان قرض گرفته اند انتظار دارید برای کادو شما هم قرض میگرفتند وبه دسته گل اکتفا نمیکردند در صورتی که ایشان با شما احساس صمیمیت بیشتری دارند تا خانواده اش که به انها نمیتوانند بگویند پول ندارند وبه شما میتوانند
یا چون میدانستند مریض هستید واستراحت میکنید تماس نگرفتند (با شناختی که از شما دارم این صحبت ها را میکنم و تنها به این پیام اکتفا نمیکنم )
همسر شما شخصیت مستقلی دارند و شما شخصیت وابسته و در کنار هم قرار گرفتن این دوشخصیت زوجین رو دچار مشکل میکنه مگر اینکه شناخت کاملی از روحیه وشخصیت طرفتان داشته باشید وسطح توقعاتتان متناسب با شخصیت و روحیات ایشان باشد
شما در دوران عقد هستید و بسیاری از اقایان طرز فکرشان این است که چون با خانواده تان زندگی میکنید خرج و مخارج و ... با خانواده تان هست در هرحال توصیه میکنم حتما با مشاور جلسه داشته باشید وپاسخ کارشناسان به سوالات قبلی تان را مطالعه کنید
ممنون از وقتی که شما و همکارهاتون میزارین راستش همانطور که گفتم میدونم مشکل از خودمه و منم که اینقدر وابسته ام اما هر کار میکنم باز هم تاثیری نداره مثلا کلاس میرم گاهی مهمونی دوستانه میرم ولی همینجا هم همه حواسم پیش شوهرمه واسه ازدواج هم چون مشکلات مالی داریم داره عقب میوفته وگرنه هم من خیلی اصرار دارم و هم شوهرم داره تلاش میکنه ازتون درخواست داشتم که دقیقا بگین چیکار کنم منظورم ریزش بود. سعی میکنم در این باره کتاب هم بخونم واقعا ممنونم از لطفتون