سلام خسته نباشید بابته وقتی که میذارین ممنون.. من 2 ساله ازدواج کردم خودم 23 و شوهرم 21سالشه. اخلاقای خوب داره مثل صداقت .پایبندی .هیز و چشم چرون نیست . یه وقتهایی دست و دلبازه . کارهایی که دوست ندارمو انجام نمیده اما امنیت جانی و روانی ندارم خیلی خسته ام از حرفای زشت، تهمت، کتک، بددهنی، زندانی بودن و.... حتی جرات ندارم اسم خانوادمو بیارم شدیدا بهشون بی ادبی میکنه. اجازه رفت و آمد ندارم حتی هیچ دوستی ندارم(البته من خیلی اجتماعی بودم و اعتماد به نفسمم خیلی خوب بود اما الان انگار نمیتونم، خیلی خودمو ضعیفو کوچیک میبینم) از نظرظاهری خیلی داغون شدم یعنی اصلا خودمو نمیشاسم. به یه حدی منو رسونده با حرفاش و کاراش که دوست دارم خودمو بکشم.. همش تهمت خیانت میزنه تو خونه دارم کارمیکنم میگه کی اینجا بوده با کی رابطه داشتی! به خودم میرسم تهمت میزنه یکم میخندم از دپرسی درمیام میگه چیه کی و دیدی که شنگولی وقتی تلفنی حرف میزنم مکث میکنم میگه گوشی دیگه ای داری حواست به کس دیگه ای پرت شده تو خونه با اینکه خودش در و قفل میکنه و میره حتی حموم میرم میگه واسه چی رفتی. حتما تو روز باید 7_8 بار زنگ بزنه که بفهمه من خونه ام. بیرونم اصلا اجازه ندارم برم فقط با خودش میتونم برم. وقتی خوابم زنگ میزنه متوجه نمیشم باید همش قسم بخورم که خواب بودم. البته رفتارش تعادل نداره یه وقتهایی خیلی خوبه یه وقتهایی خیلی بد. حتی به بچه ای که سقط کردم تهمت حروم زادگی میزنه میگه من ازکجا باید بدونم که تو چیکار میکنی یا نمیکنی. من قبلا خیلی ساکت و صبور بودم ولی الان نمیتونم خیلی عصبی و زود رنج شدم دیگه تحمل ندارم چون امنیت و آرامش ندارم. اصلا اجازه مشاوره رفتن ندارم بهم میگه اینا همه دروغه اگه بفهمه یواشکی کاری میکنم خودم نابودمیشم هرچقدم با هر زبونی که میگم بیا بریم پیش روانشناس یا کتک میزنه یا فحاشی میکنه. حتی یه بار داییم بهش گفت برید پیش مشاور میخواست دست رو داییم بلندکنه. خیلی خواستم جدابشم اما نه خودش میزاره نه وابستگی خودم. یه بار رفتم دادگاه واسه جدایی زندگیم سیاه شد بهم میگفت تو با این کارت بهم خیانت کردی تو پایبند نیستی هرزه ای و.... چیکار کنم به نظر شما؟ میگه تو خیابون حتما سرتو چشمات باید پایین باشه اگه خدایی نکرده به کسی چشمم بخوره همش میگه تو این پسر رو میشناختی پس چرا نگهاش کردی و هزارتا حرف، هیچ جوره ام پیش مشاور نمیاد حتی تو بهترین حالش. خودمم دیگه تحمل ندارم همش بفکر خودکشی ام.. من خیلی خوب رفتارکردم و از خود گذشتگی کردم اما هیچی جواب نمیده همشم اصرار داره من زن بد و هرزه ایم. به نظرتون من باید چیکار کنم؟؟ ببخشید که خیلی طولانی شد🌹🌹
پاسخ دوست عزیز همسرتان نیاز به دارو دارد و واقعا اگر درمان نشود به شما آسیب خواهد زد ایشان دیوانه نیستند اما حال خوبی ندارند اتفاقا دیوانه ها پیش روانپزشک نمیروند بلکه انسانهای سالم و دانا برای بهبود حال...
پاسخ دوست گرامی طبق توصیف های شما ایشان ویژگیهای شخصیت پارانویید (بدگمان و سرنخ جو) را نشان میدهند، و اگر واکنشهایشان تواَم با خشونت و آزار بدنی همراه باشد حتماً باید تحت روان درمانی و دارو درمانی قرار ...
پاسخ دوست گرامی همسر شما در رابطه صمیمانهشان احساس نااَمنی (و تهدید شدن) میکنند که ریشه در عوامل مختلفی دارد (نسبت به این عوامل فقط در رواندرمانی بینش حاصل میشود). اما شما نمیتوانید همسرتان را تغییر ده...
پاسخ سلام دوست عزیز من از نوع روابط برادرتون و همسرشون اطلاعاتی ندارم . که زندگی شون چقدر برمبنایی اعتماد است .. چه رفتارهای صورت گرفته که همسرشون صحبت های دوستانش رو باور کردند و برادرتون در حال حاضر برا...
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید