سلام و خسته نباشید خدمت شما.من خانمی ۲۴ساله هستم.۶ساله که ازدواج کردم وهمسرم پسر خاله ام است.ما خیلی

سلام و خسته نباشید خدمت شما.من خانمی ۲۴ساله هستم.۶ساله که ازدواج کردم وهمسرم پسر خاله ام است.ما خیلی به هم علاقه داشتیم ولی بعد از ازدواج دچار مشکلاتی شدیم.از اوایل زندگی شوهرم آزادیمو ازم گرفت.خونه ی پدرم اجازه نمی داد برم یا با خواهرام رابطه حتی تلفنی داشته باشم.به شدت شکاک وبدبین هست.من هربار کوتاه اومدم ولی الان دیگه نمی تونم.اینم اضافه کنم اوایل معتاد بود و من وقتی که باردار بودم فهمیدم وخیلی اذیت شدم ولی بازهم صبر کردم تا اینکه ترک کرد.بعد ترک به یه مسافرت کوتاه منزل یکی از دوستان خانوادگیشون رفتیم که من زیاد موافق سفر نبودم و در همون مسافرت با دختر همون خانواده رابطه تلفنی برقرار کرده بود که من بعد فهمیدم وکلی هم دلم شکست که حقم این نبود اینطور بهم خیانت بشه.بعد بهم گفت بعد ترک دچار غرور شدم ونفهمیدم و این خطارو کردم منم ازش گذشتم.بعد دچار مشکلات مالی شدیم که خانواده کلا طردش کردن ولی من همه جوره حمایتش کردم وهمه ی طلاهامو فروختم ودوباره از صفر شروع کردیم ودوسال باشرایط خیلی سختی گذروندیم ولی من هیچ وقت شکایتی نکردم ولی ایشون همیشه می گفت من یه روز زن میگیرم و تو به من محبت نمی کنی و...بازم تحمل کردم .بعد مدتی امتحانش کردم وسیم کارتی با شماره شبیه همون دختری که باهاش ارتباط داشت خریدم وبهش پیام دادم و بازهم روی خوش نشون داد امامن بهش گفتم وخیلی ناراحت شدم واون بازم گفت نه تو اشتباه میکنی من میدونستم اون نیست.دلم شکست ولی بازم گذشتم.الان بعد دوسال یکم اوضاع مالی بهتر شده ولی ماخیلی سرد شدیم و ایشون باز با خانواده من سر لج افتاده و با خانواده خودش خیلی خوب شده وبه من اجازه نمیده برم خونه پدرم یاحتی خواهرام.دیگه خسته شدم از بددهنیهایی که میکنه و زورگوییهاش.اینم بگم به شدت دروغگو وزورگو وبدبینه.به همه شک داره.کمکم کنید تورو خدا.واقعا دیگه بریدم