2794

زندگی با خانواده همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 235 بازدید

سلام وقت بخیر 

سه ساله ازدواج کردم و دوساله خانه خودمم و پدر شوهر مادرشوهرم مجبورمون کرده بودن که حتما بای ی ساختمون زندگی کنیم ما هم از مجبوری و اینکه دلشون نشکنه مجبور شدیم در صورتی که من از اولشم دوست نداشتم اما کنار اومده بودم الان دوساله میگذره اینم بگم تو همه کاراشون شراکت دارن مغازه دارن و پدرشوهرم هرجا میریم هرچی مال شوهرمه میگه مال همس مال همس همسرم چندباری واکنش نشان داده اما بحث های شدیدی شده به همسرم که میگم بیا از اینجا بریم همش میگه اره شهر غریبه تو میخوای بری خونه چکار کنی باید بچه دار بشی به دنیا بیاد تا دوسالگیشم بهشون نیاز داری 

خیلی مشکل روحی خوردم الان هیجوره تو کتم نمیره واقعا دوست ندارم اینجوری به رفت و امدامون به کی بیاد خونمون کی نیاد به همه چیزم کار دارن بعد همسرمم وقتی میگم میگه اره به چیه تو کار دارن و از این حرفا اما اصلا اگه هیچ مشکلیم نداشته باشن من واقعا دوست ندارم باهم زندگی کنیم اصلا حس مستقل بودن برای زندگیم ندارم 😞 باز موقع همسرم ارومه میگه نگران نباش درست میشه همه اینا اما خسته شدم الان باردارم همش استرس به دنیا امدن بچه و حرف و حدیثاشونو دارم با خاله هامم دیگه نزاشتن رابطه داشته باشم و منو تحریک میکردن به بدگفتن ازشون الان حتی اجازه نمیدن برم ببینمشون یا جایی که مادرشوهرم باشه اونام باشن نمیتونم برم پیششون الان میترسم بیان خونم شر بشه 😭😭

چه خاکی به نظرتون به سرم بریزم؟؟؟

اطلاعات تکمیلی

سن ۲۰ جنسیت زن شغل خانه دار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاوره و راهنمای خانواده

شما اول به سلامت زایمان کتید‌.و این را فراموش نکنید همون پذیرش اولیه شما.این مسائل رو بوجود آورده.یعنی شما با آگاهی تمام شرایط رو پذیرفتید.الان وقت تصمیم نیست.شما بلید زایمان کنید و نوزادتان یه کم بزرگتر بشود اونوقت با کمک همسرتان مستقل شوید چون در همسرتان میبینم که شمارو همراهی کند.فعلا الان یه فکر زایمان خود باشید.

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha