چيكاركنم با اين شرايط كنار بيام....

خيلي زياد شد ولي توروخدا راهنمايي كنيد 

٦ساله ازدواج كردم دوتا پسر ٥ساله و ٣ساله دارم 

ي سال مادرشوهرم ك خالم ميشه بعد فوت پدرشوهرم با ما زندگي ميكنه داخل يه خونه دوخوابيم... شوهرم خوبه زندگيم خوبه هر جي بخوام ن نمياره از اون مردايي ك بدون اينكه من بدونم قرص ويتامين ميخره ميكه بخور ضعيف نشي قبل اينكه مادرشوهرمم باهام زندگي كنه همينطور بود

 ي برادرشوهر دارم ولي قرار با ما زندگي كنه شوهرم ميكه پيش خودم باشه خيالم راحت تر يعني خالم نميتونه نهار شام درست كنه ولي كارا خودشو انجام ميده  افسردست چيزي بزاري جلوش ميخوره نداديم نميخوره ولي تتوانايي انجام كاراشم داره 

 راستشو بخوام بكم خالم كاري نداره از ترسشم مواظب كاري نكنه ك من حرفي بزنم منم نه آدمي هستم كسيو اذيت كنم ن بدرفتاری كنم نميدونم چرا نميتونم با اين شرايط كنار بيام گاهي وقتا فكرشو ميكنم يعني هيچوقت نميتونم ديكه با شوهرم تنها باشم شوهرم دنبال خونه سه خواب ك راحت باشيم ولي بازم من دلم ميخواد تنها باشيم دلمم نمياد ب شوهرم حرفي بزنم ناراحت بشه همش تو خودم ميريزم شهر غريبم هيچكسو ندارم نميدونم چيكار كنم همش غصه ميخورم چجوري كنار بيااااام