سلام خسته نباشید من ی دختر ۲۰ ساله هستم که ی برادر بزرگتر از خودم هم دارم
حدود چهار سال پیش وقتی کنکور داشتم ی وقتایی که مامانم و برادرم میرفتن از خونه بیرون من و بابام خونه تنها میموندیم و من میشنیدم که بابام پشت تلفن با ی نفر خیلی ملایم و با محبت صحبت میکنه ولی اصلا فکرم نمیرفت سمت خیانت تا اینکه چند وقت گذشت و مامانمم متوجه شد و تقریبا چند وقت یبار وقتایی که برادرم خونه نبود مامانم و بابام باهم دعوا میکردن البته با صدای کم ولی خب من اون موقع فهمیدم که بابام چکار کرده ولی بازم باورم نمیشد تا حدود سه سال بعد که بابام هر بار قول میداد و قسم میخورد که نه هیچی نیست و هر چی بوده تموم شده ولی همچنان با اون خانوم در ارتباط بود تا اینکه برادرمم وارد جریان دعوا شد و با بابام بحث کردن و تا الان باهم اصلا صحبت نمیکنن
چند وقت گذشت و ی سری اتفاقا افتاد که ما متوجه شدیم که بابام یکی از خونه هاش و زده به نام خانومه و براش کلی وسایل خونه و طلا و موبایل و ماشین و اینا خریده
من بابام خیلی پولداره ولی تو تمام زندگیم یادم نمیاد تا حالا موقع عید یا عروسی مهمونی خاصی چیزی من و خانوادم با دل خوش و درست و حسابی خرید کنیم چون بابام فووووقالعاااده خسیسه و تقریبا با یک دهم ثروت بابام داریم زندگی میکنیم و خب وقتی شنیدیم که بابام چه خرجایی کرده براش هممون واقعا له شدیم و از ته دل سوختیم😔
مامانم دیگه نتونست بمونه تصمیم به طلاق گرفت و بابامم همه اموالش و زد به نام مامانم ولی بعد از چند وقت بابام بازم با اون خانوم در ارتباط بود تا این لحظه خانوادم جلوی من ی جوری رفتار میکردن که انگار من از چیزی خبر ندارم ولی شب عید وسط دعواشون مامانم تو صورت من داد زد که بابات زن داشته و به من گفته که من نمیتونم اون زن و ول کنم بعدم بابام از خونه رفت بیرون و تا الان باهم صحبت نمیکنیم چون خیلی دلم سوخت واقعا دارم له میشم و به همه شک دارم و حتی مطمئن نیستم در آینده بتونم ازدواج کنم و دارم افسردگی میگیرم و هنوز جو خونمون متشنجه و هممون خودمون و سپردیم به سرنوشت
تجربه شما
اولین نفری باشید که نظر میدهید