من خیلی بالا و پایین گذروندم.
شوهرم واقعا عشقم بود. واقعا از همه چیزم براش گذشتم. همه زندگیم شده بود برآوردن علایق اون.
خدا اینجوری بیدارم کرد. الان خودم رو میبینم. شوهرم برام شده بی ارزش ترین آدم زندگیم. فکر خودم و بچه هامم، اونم مجبور شده تو خیلی موارد خودش رو وفق بده.
دیگه اون معذبی قبل رو ندارم.
نه برام مهمه که طلاق بده، نه مهمه که نده. ۸ماه و نیم خونه نیومد، آرامش داشتم. الان اومده، برام مهم نیست.
ولی شوهر تو خیلی فرق میکنه. میگه پشیمونم. اموالش حتی ناچیز رو به اسمت کرده، حاضر اعتمادت رو دوباره جلب کنه. پس تو هم به خودت و اون کمک کن.
شوهر من علنا میگه باید بپذیری که زن صیغه کنم. خرجی درست نمیده و....