خواستم اینجا حرف بزنم چون واقعا به ته خط رسیدم
شوهرم بسیار مهربونه تو کارای خونه کمکم میکنه خیلی دوستم داره با محبت تا جایی که بتونه برام خرج میکنه یعنی تا جایی که پولش تموم بشه خودش خونه رو بنامم زد ولی دو تا ایراد داره خانواده خیلی بی فرهنگی داره که منو اذیت میکنه فرهنگ شون زمین تا آسمون با ما فرق داره من واقعا از دست شون مریض شدم میگم تو روخدا بدون من برو اونجا منم بخاطر تو و احترام بزرگتر بودن شون ماهی یک بار یا دوماهی یک بار میام ولی قبول نمیکنه منو بزور میبره وقتی میرم اونجا حالم بد میشه همه میفهمن
ایراد دومش خیلی ساده و بی عرضه اس همه سرش کلاه میزارن نه اینکه نفهمه نه اتفاقا باهوش ولی گذشتش زیاده منم بهش میگم از خودت بگذر ولی از حق منو بچه هات نه اونم میگه تو کار نداشته باش