2737
2734
همه ما تو زندگیمون تصمیماتی گرفتیم که از بعضی هاش تا حالا خرسندیم وهمیشه میگیم خدارو شکر که این کارو کردم واز بعضی هاشونم تا اخر عمر پشیمون .................
بهترین وبدترین تصمیم شما چی بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمی کند ........من از سکوت موریانه ها میترسم
مثلا خود من:
بهترین تصمیم جدایی از کسی که فکر میکردم خیلی ادمه ولی بالاخره جرات پیدا کردم ورابطموبهم زدم ...........

بدترینم اینکه تصمیم گرفتم طبقه بالای خونه مامان شوشو زندگی کنم ............وتا حالا مثل ...پشیمونم
نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمی کند ........من از سکوت موریانه ها میترسم
بهترین تصمیم من دقیقا برعکس شماست: قبول کردم که طبقه ی پایین خونه مادرشوهرم زندگی کنم و توی اون 3 سال کلی توی زندگیم جلو افتادم

بدترین تصمیم: تدریس توی یه موسسه آموزش عالی رو رد کردم. الان مثل چی... پشیمونمممم

هیچکس نمی داند چگونه میمیرد؛ اما من می دانم بدون هردویتان همان روز می میـــــرم....


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
بهترین:زود بچه دار شدم...الان 30 سالمه و پسرم 8 سالشه و تو مدرسه پسرم از خیلی مامانا جونترم!!!!
بدترین:درسم رو ول کردم و کارم رو هم همینطور(به خاطر پسرم)!!!!
برای من بهترین و بدترین قاطیه...بلاخره کدومش بده کدومش خوبه خدا داند
2738
بهترین : ازدواج با همسرم که واقعا خوشحالم

بدترین : یکبار تصمیم به صادق بودن با مادرشوهرم گرفتم ، تا حسن نیتمو بهش ثابت کنم و هزار راه نرفته رو رفته باشم که دست از دشمنی برداره ... ولی اتفاقات خیلی بدی بعدش افتاد که خیلی خیلی پشیمون شدم ...
افسوس روزی خواهد آمد که بی دینی، نمادروشن فکری است!(دکتر علی شریعتی )
من دو تا بدترین دارم که اولیش از دومیش هم یه جورایی بدتره...
اولیش ورودم به این کاری که درش هستم. چون ازش متنفرم و با شاکله و روحیه و شخصیت و روش و دیدگاه و هیچ چیز من هماهنگی نداره یا هماهنگی بیسار بسیار کمی داره... البته تصمیم که چه عرض کنم یه جورایی مجبور شدم... نه اون اجباری که چوب بالا سرم بگیرن ولی به دلیل زیادی حرف گوش کن بودن مجبور شدم و دومی ازدواجم... البته به نظرم اون کارم خیلی روحیه ام رو خراب کرده بود و یه جورایی روی تصمیم برای ازدواجم هم تاثیر داشت... با اینکه ازدواجم تبعات سخت تری داشت و داره این انتخاب شغلم بدترین و افتضاح ترین تصمیم زندگیم بود... منو بایکوت کرد... خیلی اذیت شده ام و دارم می شم... یه منگنه ای هم گیر کردم نمی تونم در بیام... الان دیگه خیلی به کارم احتیاج دارم و نمی تونم ریسک کنم...
بهترین هم ... یکم شخصیه... ولی همیشه شکر می کنم... بهترین تصمیم موجب بدست آوردن چیزی نشد ولی از اینکه یه عمر غذاب وجدان داشته باشم نجاتم داد و خیلی چیزا رو بهم نشون داد ولی همون بهترین تصمیمم هم برام خیلی گرون تموم شد ولی شکر که خدا هدایتم کرد که درست تصمیم بگیرم.
دخترکی شاد در من می‌زیست...که چونان شاپرک، به این‌سو و آن‌سو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بال‌هایش ریخت... پَرپَر شد...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687