پسر16ماهه دارم شوهر بیخیال اولا کمک میکرد اما دیگه ول کرده فکر کنم دیده کار یکی دوروز نیس
ظهر بعداز ناهار با پسری رفتیم حمام نکرده بود حاضریا رو بزاره تو یخچال /اومدم دیده سبزی و ماست و ...رو میزن گفتم عقلت نرسید؟گفت نه و خندید
خنده هاش دیوونم میکنه خیلی بیتفاوته /دلم به روزای تعطیل خوشه اونم فقط میچسبه به تبلتش تا جونش درا انگار نه انگار
***عصر روز سه شنبه بود که نیما نفس کشید و من مادر شدم***