2733
2734
عنوان

نمیدونم این یه مشکل اساسی هست یا؟؟؟

1741 بازدید | 37 پست
پریشب شوهرم رفت داخل اتاق و شروع کرد تلفنی صحبت کردن
بعد که اومد پیش ما منتظر موندم خودش صحبت کنه
دیدم خبری نیست ازش پرسیدم کی بود دو ساعت رفتی تو اتاق داری صحبت می کنی
اونم راست در اومد گفت تو چیکار داری کی بود و چیکار داشت؟؟
منم ناراحت شدم بدون گفتن جمله ای رفتم تو اتاق
تقریبا یه 2 ساعتی تو اتاق بودم چند بار اومد و پرسید خوابی؟؟ نمیای بیرون
اصلا به روش نیاورد که همچین مکالمه ای رد و بدل شده
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
وا حالا می گفت کی بود


بد که سوال نپرسیدی شما ؟؟؟
امروز بپرس کی بود
بر اساس گزارش رسمی ؛ علم و آزادی و رفاه اینجاست
غیر ما ، در تمام کشورها ، از فساد و گرسنگی غوغاست
آره حق که داری بپرسی اونم می تونست جوابتو جوابتو ملایمتر بده اما همه مردا مثل هم نیستن شاید همسر شما مشکل کاری چیزی داره که نمی خواد تو رو ناراحت کنه برای همین ریخته تو خودش و پر خاش کرده
فرق است بین دوست داشتن و داشتن دوست.دوست داشتن امری لحظه ایست اما داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است.
شوهر منم خیلی وقتا که کاری باشه یا از دست طرف پشت تلفن اعصابش خورد شده باشه نمیگه........

یه بار که تو تلفن داشتی و اون پرسید تو هم نگو کی بوده تا بدونه آدم چه حسی بهش دست میده.......
2740
خوب قضیه به همین جا ختم نشد
بعدش گفت تو زن خونه ای درسته از سر کار اومدی و خسته ای ولی من و بچه ها هم نیاز به توجه داریم غذا درست نکردی
گفتم من که خوابم نمی اومد و برای خستگی دراز نکشیده بودم
برای اون برخوردت ناراحت بودم
بعد شروع کرد به داد و فریاد
اونقد که مانی از شدت ترس اومد دستمو و گرفت و هی ازم می پرسید مامانی بابا چی می گه؟؟
انگار دنبال بهوونه بود
نمی دونم
خیلی باهام بد رفتار کرد
بعدشم اومد گوشی رو کوبید رو اپن و گفت فلانی بود روانی دیوونه
تو حتما تو گذشته ات کارایی کردی که اینقد شکاکی
خیلی بد و بیراه بارم کرد
رفت چاقو رو برداشت گفت می کشمت
خلاصه خیلی بالا گرفت ساعت 11 شب بود
من رفتم تو اتاق و در و بستم
مانی خیلی ترسیده بود ولی ماهان خواب بود خدا روشکر
بعدشم گذاشت از خونه رفت
تا ساعت 4 صب نیومد
قرار بود صب با پرواز بره شهرستان دنبال باباش
فکر کنم رفته بود فرودگاه
چون ماشین هم تو پارکینگ بود
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
ساعت 4 اومد خونه و وسایلش رو جمع کرد و رفت
ساعت 9 صب من پیام دادم رسیدی؟؟ فقط جواب داد آره
از ساعت 11 شب هر چی بهش اس دادم جواب نداد
الان دو روزه یه کلمه باهاش حرف نزدم
شهرستان رفتنش هم یکی برای این بود که باباش تو سی سی یود قراره بیارش تهران دکتر و هم اینکه پدر بزرگش فوت شده بود رفت مراسم خاک سپاری
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
شوهرت از قبلم مثل اینکه دستت ناراحتی داشته که یکدفعه اینجوری داغ کرده سعی کن اگه میخوای که توی کارشوهرت جاسوسی بکنی واز کاراش سر دربیاری یواشکی باشه که خودش نفهمه
بعضی ها خیلی فقیرند..تنها دارایی شان پول است...
اهل معذرت خواهی که هست ولی یه جور برخورد می کنه انگار من اشتباه کردم
این اس رو براش فرستادم
مگه من چه بدی بهت کردم که هر چی از دهنت در اومد نثارم کردی؟
یعنی هر کسی رو دوست داری باید بی حرمتش کنی؟
یا با چاقو بری سراغش؟
سوالم جوابش اهانت جلو بچمه؟
من احمق بی شعور کثافت روانی دیوونه چه نسبتی باهات دارم؟آدم با دشمنس هم چنین برخوردی نداره چه برسه به زنش یا خیر سرم عشقش
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
خوب خسته نباشی توی این وضیعت که باباش توی سی سی یو بابابزرگشم فوت شده شما به جایی که بیشتر بهش برسی باهش اوقات تلخی میکنیم
بعضی ها خیلی فقیرند..تنها دارایی شان پول است...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687