2737
2734
با عرض سلام

مدتهای مدید هست که از دوران کودکی با وجود اینکه خیلی هم از لحاظ روحی خوب بودم و خانواده به من محبت داشتند

موجودات عجیب و غریب میدیدم یا صداهایی میشنیدم

و البته در بزرگسالی که بیشتر از اول دبیرستان آغاز شد تبدیل به خوابهای ترسناک شد و هنوز هم بعد از ازدواج موجود هست
وقتی به سختی و با دردسر سعی میکنم خودم را از خواب بیدار کنم با خواندن آیه و دعا قلب من به شدت میتپد از ترس و وحشت بسیار زیاد

آیا لازمه هیپنوتیزم شوم
یا دعا
و یا نزد دکتر مشاور بروم و مشکلم را با ایشان درمیان بگذارم و با قرص و دارو خودم را خوب کنم؟؟؟؟؟؟
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان
شقایق جون

آخه من از مجردی میدیدم و در کودکی در واقعیت؟؟

الان که درگیر خانواده و کارای خونه و استرس زندگی هستیم بیشترتر شده؟؟
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

سحر جان خوابها معمولا از اینده خبر دارن منتها خوابی که شما میبینید اعلامی از درون متلاطمتون هست حالا این میتونه ترس از چیزی یا کسی باشه نگرانی از چیزی یا کسی باشه

مشکلات عمده ای که تو زندگی هر کسی هست باشه باید ریشه یابی کنید مشکلتون رو اگر معبر خوابی سراغ دارید برید پیشش خوابتون رو کلمل براش تعریف کنید معبر میتونه متوجه بشه ایراد از کجاست و چه کاری باید برای ارامشتون انجام بشه
2742
عزیزم من هم این طور بودم وعلاوه بر مسائلی که گفتی بیشتر چیزهایی که میدیدم مخصوصا در مورد مرگ افراد خانواده در اینده ای نزدیک واقعی از کار در می امد خوشبختانه الان مدتی است که کاملا خوب شدم .من هم تمام راههای موجود را رفتم ولی در نهایت فقط یک چیز کمکم کرد . قدرت درونی خودم برای کنار زدن همه انها یعنی به خودم می گفتم توهم یا واقعیت هر چه هستند چون تاثیر منفی بر زندگی ام می گذارن پس کنارشون می گذارم و اونها رو ندید میگیرم خیلی سعی کردم تا تونستم فراموششون کنم قدم اول این هست که شما باور کنی از اونها به مراتب قوی تر هستی و شما کنترل اوضاع رو در دست داری . زیاد هم بهشون فکر نکن. موفق باشی
من با این خوابها خیلی عادی برخورد میکنم هر از گاهی سراغم میاد

مثلا خواب را میبینم بعد میپرم تپش قلب شدید و کمی ترس چون خیلی به واقعیت نزدیکه و وقتی خواب میبینم همش حس میکنم واقعیته و تو خواب اصلا حس نمیکنم که خوابم مگر بعضی موارد

هر کس جای من بود میرفت یه چراغی روشن میکرد یه آیه ای سوره ای البته برای رهایی از خواب بدم خیلی آیه میخونم تو خواب باوجود اینکه نمیتونم حرف بزنم از شدت ترس به زور بسمآلله را میگم و همینها منو نجات میده

خیلی عادی بعد از اینکه از خواب پریدم و تپش قلبم خوب شد دوباره میخوابم
معمولا صلوات میفرستم و بعد از خوابم دنبال یک تسبیح میگردم زیر بالشم و ان یکاد گذاشتم

تنها راهش نماز هست که نمازم هم قطع و وصل میشه نمیتونم مداوم و همیشگیش کنم
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان
2740
سحر جان من هم عینا مشکل تو رو دارم وهیچ چیزی آرومم نمیکنه به جز همین آیات و توسل البته جای خواب هم عوض میکنم بی تاثیر نیست مثلا هیچ وقت جلوی ورودی اتاق نمیخوابم یعنی تختم جلوی در نیست نماز رو اول وقت بخونی خیلی تو تداومش تاثیر داره امتحان کن
از وقتی باردار شدم خیلی کمتر شده البته... مخصوصا تو این ماههای آخر اصلا خواب بدی ندیدم
وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس  دوست عزیز لطفا متن امضاء من رو بخونید نی نی سایتی گرامی لطفا اگر با کامنتهای من مخالفتی داشتید احساستون رو کنترل کنید و من رو ریپلای نکنید مگر اینکه مستقیما شما رو مخاطب قرار داده باشم یا استارتر تاپیکی باشید که توش پست گذاشتم ، من مایل نیستم هیچ بحث و تبادل نظری با مخالفانم داشته باشم مگر اینکه خودم اعلام آمادگی کنم پس خودتون رو خسته نکنید و با اجتناب از هر بحث بیهوده ای در حق اعصاب و شخصیت من و خودتون لطف بزرگی بفرمایید
مسی جون بارها شده رفتم تو خواب یه جای عمومی و مردمش نسبتا عادی بودن یکهو تاریک میشه و قیافه ها ترسناک

یا مثلا سنگینی چیزی را حس میکنم روی تنم انگار تو بدنمه وبعد گردنم سر میشه و از ترس حالت خفگی و بعد به زور آیه میخونم صلوات میدم تا از خواب بپرم
گاهی وقتا هم اصلا آیه را اشتباه میخونم و از خواب نمیپرم مگر پسرم بخوره به تخت و صدایی در بیاره اون موقع میتونم از خواب بپرم
مشکل من این هست که این خوابها ازبس زیاد شده خیلی نمیترسم ولی از خواب که ناگهانی میپپرم تپش میگیرم

صلوات و الحمدلله و تسبیحات به من آرامش زیادی میده

من تختم قشنگ روبه روی در ورودی هست
من هم تو حاملگی هام خیلی کمتر اینجور شدم
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان
بارها شده با سر شدن شدید گردنم و کشیدن یک ناخن کف پام از خواب پریدم و وقتی از خواب هم بیدار میشم محلی که توی خواب دیدنم مورد اصابت قرار گرفته بیشتر گردنم هنوز درد داره و بی حسه
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان
من تو دوران بچگی همش خواب مار میدیدم و هر چقدر بزرگتر میشدم ماره هم گنده تر میشد. یکی دو بارم نیشم زد مار زرد و قهوه ای تا اینکه یه بار تو خوابم که بعد کنکور بود ماره کوچولو شد و منم قشنگ گرفتمش مثل تو فیلما زهرشو گرفتم و ریختم توی یه لیوان و دیگه هیچ وقت مار ندیدم. اصلا نفهمیدم مفهومش چی بود. دشمن داشتم نداشتم. خلاصه. الانم خواب توالت میبینم. من از چاه توالت میترسم. تو خوابام توالت خییییییییییییییللییی بزرگه چندتا پله میخوره میرسه دهنه چاه!!!!! نمیدونم کی از شر این یکی راحت میشم.
سونیا جون از خواب توالت نترس که تعبیرش مال و ثروته :))

سحر جون کاملا درکت میکنم ولی علاوه بر مسایل روحی که ریشه این خوابها هستن یه سری مسایل پزشکی ساده مثل کم خونی یا فرم اشتباه خوابیدن هم خیلی موثره...شاید یکی از دلایلی که تو بارداری اینجوری نمیشدیم اینه که بالاجبار روی پهلو میخوابیدیم که اتفاقا بهترین فرم خوابیدن هست...اینکه میگی به راحتی بیدار نمیشی و گردن درد داری مربوط به مشکلات تنفسی و بد قرار گرفتن گردن رو بالش میتونه باشه بهتره یه دکتر بری...یه مشکل دیگه هم که اتفاقا باعث دیدن هیولا تو خواب میشه و یا ترس شدید مشکلات مربوط به گوش داخلی هست...من چون خودم خیلی از این خوابها اذیت میشدم پیگیری کردم راه حل قطعی نداره ولی میشه خیلی کمترش کرد...خیلی شبها هم یه دمکرده گل گاو زبون یا چای سبز کمک میکنه آروم بخوابم...جای تختت هم عوض کن حتما تاثیر داره
وصف رخساره خورشید ز خفاش مپرس  دوست عزیز لطفا متن امضاء من رو بخونید نی نی سایتی گرامی لطفا اگر با کامنتهای من مخالفتی داشتید احساستون رو کنترل کنید و من رو ریپلای نکنید مگر اینکه مستقیما شما رو مخاطب قرار داده باشم یا استارتر تاپیکی باشید که توش پست گذاشتم ، من مایل نیستم هیچ بحث و تبادل نظری با مخالفانم داشته باشم مگر اینکه خودم اعلام آمادگی کنم پس خودتون رو خسته نکنید و با اجتناب از هر بحث بیهوده ای در حق اعصاب و شخصیت من و خودتون لطف بزرگی بفرمایید
خیلی وحشتناکه برای هر کس که تعریف میکنم تعجب میکنه یا باورکن پیش خودشون میگن این دیوونه س

ولی باید جای من باشن تا بدونن خیلی ترسناکه
منتها چون من زیاد از بچگی این طور چیزها را میدیدم تقریبا برام عادیه ولی اینکه از خواب نمیتونم بیدار بشم خیلی بده
و تا مثلا پسرم تو خواب قل بخوره دستش یا صورتش بهم بخوره بیدار شم بعد هم تپش

فقط با نماز از بین میره

گل گاوزبون و چای بابونه هم میخورم
شوشو میگه خیلی فکر میکنی بهش در صورتی که اصلا بهش قبل از خواب فکر نمیکنم چون دو سه ماه یه بار پیش میاد

من گوشم یه صدای خاصی میده مثل صدای سوت در اکثر موارد (البته خیلی کم)
پس کم خونی هم میتونه باشه
یادم باشه قرصای خونم را بخورم
یعنی اصلا به ماورا و مسائل متافیزیک ربطی نداره
پس بچگیهام که واقعی و به عینه میدیدم یا میشنیدم چی؟
یعنی مسائل روحی و ...توش تاثیر نداره؟
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان
من هم چند بار خواب دیدم و تذکر خیلی زیادی بهم داده شد که نمازبخونم
و اینکه نماز نخونم چه اتفاقاتنی برام خواهد افتاد
خیلی خواب واضحی بود
و مدتها بود که تو تخت یکی منو محکم سر نماز صبح بشکون میگرفت یا بهم تلنگر میزد
قلبم وامیستاد
ولی هنوز هم خوب نتونستم نمازم راادامه بدم

ببخشید این موضوع را بعد از ازدواج هم میدیدی؟
واضح خودش را واقعی میدیدی یا تو خواب؟
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست /در آن وجود که دل مرد مرده است روان
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز