منم جاری دار شدم بیاین یه لحظه.. صفحه 3

مدیر

عضویت: 1392/10/04

تعداد پست: 503

سلام من عروس اولم خواهرشوهرم ندارم برادر شوهرم داره با دختر عموش که ۱۳ سالشه ازدواج میکنه برادر شوهرمم همسن منه ۲۶ سالشه حالا مادر شوهرم به همسرمن زنگ زده واسه شب جمعه من یه ارایشگاه پیدا کنم عروسو ببرم بعدشم سفره عقدشم من برم بچینم اخه عروس یه خواهر و برادر کوجیکترازخودش داره نمیتونن که ..

منم یه دختر۳ساله بایه پسر ۴ماهه دارم اون شبم خودم یه عالمه کاردارم اخه چجوزی بگم نمیتونم بیام؟

‍"هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست..."

1397/05/31

00:43

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

blue_rose7571

عضویت: 1396/03/14

تعداد پست: 9345

دوستای گلم،درمورد سن عروس نظر نخواستن،راهنماییشون کنین درمورد سوالشون که مفیدم باشه💜

عزيزان❤اگه ممکنه لطفا برامون يه دونه صلوات بفرستين که هرچه زودتر بتونيم خونه بخريم🙏😍ممنون دوستاي مهربونم❤😍 یبار مهمون داشتیم. سر سفره بابام اومد سالاد تعارف کنه. گفت :بفرمایید کالاد ساهو 😐 ما😳 کالاد ساهو😎 بابام😨 من 😁 آخرشم يکي زد پس کله ي من، رفت بيرون🤣🤣 ❤ خداي من، چقد دلم يه خونه ي نقلي ميخواد که مال خودمون باشه،کمکمون کن،دستمونو بگير.ازت ممنونم که هميشه هوامونو داري.دوستت دارم خداي مهربونم❤

1397/05/31

00:46

3 نفر لایک کرده اند ...

sehi

عضویت: 1397/04/25

تعداد پست: 2464

١٣ سال هم تفاوت سني؟؟؟ الان چه جذابيت زنانه اي در اون دختر ديده؟؟؟ عاشقش شده مثلا؟؟؟؟؟

خدايا مرسي ❤️

1397/05/31

00:46

2 نفر لایک کرده اند ...

مامان ستایش

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!! من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه

لیلیوم31

عضویت: 1392/08/25

تعداد پست: 1644

یعنی عروس کلاس هفتمه؟ من اون موقع هنوز پریود نشده بودم

خدایا مواظب پسر کوچولوم باش

1397/05/31

00:46

2 نفر لایک کرده اند ...

لیلا188

عضویت: 1394/04/24

تعداد پست: 6689

خدایااااا توبه خدایاااااا خودت رحم کن

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

1397/05/31

00:46

2 نفر لایک کرده اند ...

khanoomgool

عضویت: 1396/06/21

تعداد پست: 17561

فکراین که دخترم 4سال دیگه بخوادازدواج کنه دیوونم میکنه 😔😔😔😔😔

❤من ازمعبودیکتایم فقط یک چیز میخواهم نگیردهرگز ازقلبم امیداستجابت را❤

1397/05/31

00:46

1 نفر لایک کرده اند ...

سوگلییی

عضویت: 1397/05/14

تعداد پست: 6090

حالا عروس ما بود دعوااااا که چرا به خودم زنگ نزدن بگن اینارو ...

ولی ارایشگاه خوب پیدا کن...بهش معرفی کن اگه میخای همراش بری میتونی خودتم حاضر شی اونجا ولی بهشون میتونی بگی قول نمیدم بتونم برا چیدن سفره عقد بیام..راحت حرفتو بزن اگه نمیتونی

1397/05/31

00:46

1 نفر لایک کرده اند ...