ابجیم خواب دیده یکی از همشهریهامون اومده خونمون به مامانم گفته دخترم سرطان داره بیا تو ببرش حموم تا خوب بشه مامانمم برده حموم دختره خوب شده منم اینطرف تو حال داشتم روضه امام حسین میخوندم همه هم گریه میکردن یه امام زاده داریم تو شهرمون مزار یه بی بیه اونم کنار من نشسته بوده داشت با روضه ی من گریه میکرد 🙄