کلی گریه کردم و از ته دلم خواستم دیگه بیدار نشم چون واقعا دیگه امید و انگیزه ای ندارم خیلی خستم
طرفای صبح بخدا قشنگ احساس کردم یکی بغلمه بخدا سایه سیاهش روم بود بغل گوشم با صدای گرفته و خشن گفت پاشو
یه جوری بود که من با هول از خواب پریدم و قلبم تند میزد
ریدم تو خودم یعنی جنی چیزی بود یا واقعا اومده بودن جونمو بگیرن؟؟