بچهه یه پرستار تو کلینک بود
گوش های مامانمو شستشو میداد
منم اونجا بودم بعد باهم حرف زده کم کم باهم حرف زدیم
من ماسک داشتم وقتی ماسیمو آوردم پایین یه ۱۵ ثانیه بهم نگاه کرد من به مامانم نگاه میکردم
من چند شب پیش هم رفته بودیم همون کلینک اونجا دیدمش خوشم اومد ازش دیگه آخرش دارو اینا نوشت شمارشو نوشت😭😭😭😭 گفت اگه نبود بهم زنگ بزن
من با تعجب گفتم شمارهشمااااا🥲🥲🥲😭😭 کاش لااله میشدم نمیگفتم بهش پس دادم شمارشو افففففف لعنت به شانس من خیلی ازش خوششششم آومد 🥲🥲🥲 منم کاش بیشتر باهم حرف میزدیم حلقه دستش نبود انگار مجرد بود ۳۰ ساله اینا بود 😭😭😭من 18سالمه برای من اولین باره این اتفاق افتاد 😭