جدی؟؟؟
اتفاقا من اینقدر که با بچهای غریبه و آدمای غریبه راحت ارتباط میگیرم حد و حساب نداره
رفته بودیم رشت پارسال
پنجشنبه بود داشتیم تو بهشت زهرا سر قبر میرزا کوچک خان جنگلی و اون محوطه قدم میزدیم بین قبرها با پسر عموم
من لباس کردی پوشیده بودم
یه پسر بچه تپلللللللللللل و بور منو دید گفت عووووووووو این که کوووورده اینجا اومده چرا ؟؟ همه این مسافر الکی میان اینجا رو شلوغ میکنن🤣🤣🤣🤣🤣🤣
واااااای اینو گفت من ترکیدم از خنده مادرش زد بهش گفت زبان به دهن بگیر پرو
دست مامانشو گرفتم گفتم تورو خدا چیزی بهش نگو
اجازه هست ببوسمش؟ اونم اجازه داد
اینقدر این بچه رو من چلوووووندم
اینقدر بوسش کردم
بعد خیلی دویده بود عرقم کرده بود و خیس عرق بود صورتش با اون حال من بوسیدمش
گفت عووووو نکن بابا شاید من خوشم نیاد لپامو بکشی و ببوسی
گفتم دیگه اینجوریه
دیگه کاریه که شده😂😂😂😂
حالا از پارسال تا حالا با مادرش دوستم و باهم هرشب چت میکنیم 😍😍😍😍