اینقدر مشکلات دارم باهاشون که حوصله ندارم همرو توضیح بدم اونایی که منو میشناسن از تایپیک های تعطیل شدم میدونن وضعم چطور بود اگم نمیدونین که هیچی .. بماند خانوادم خیلی سختگیرن و محدودیت میزارن من خودم آدم افسرده ایم و کنکوریم نه پول تراپی میدن نه برای قلبم منو میبرن دکتر نه برای چشمم که آستیگماته منو میبرن دکتر(چون دکتر گفت اگه تا بیست سالگی درمون نشه پِت میشم) اینا بماند حالا برای درمان افسردیم و حال هوام عوض شه رفتم باشگاه یک ساعت و نیم تمرین کردم مادرم زنگ زد بمن گفت کجایی؟ گفتم دارم میام گفت کجا بودی گفتم باشگاه گفت منو خر نکن دروغ میگی.(: فرض کن هیچکار نمیکنم بیست کیلو پشت پا و کنار پا و بیست کیلو پرس پا و تمرینات سخت بدنسازی خسته و کوفته بعد مادرم اینطوری بمن شک داره بعد میره پیش پدرم پیاز داغش زیاد میکنه دعوا میشه... همش شک دارن میپیچونم میرم جایی... خسته شدم بس ثابت کردم ادم بدی نیستم هیچوقت قانع نمیشن.. خستم:) این یک بخش کوچیکی از دردم بود.. خیلی ضعیف شدم حالم از خودم بهم میخوره همش دارم کل میندازم باخودم که سرمشکلات خودکشی نکنم خیلی خستم
حتی برای کنکورم هیچ هزینه ای نکردن و انتظار دارن پرستاری قبول شم..
استاتر پسری ؟
تموم میشن این روزای کذایی
منم خستم از دستشون اصلا درک ندارن همیشه خونم اصلا حق ندارم از خونه برم بیرون یبار ک برم باید حتما چیزی بخرم اگ بخام با دوستام یا کسی برم غوغا میشه نمیدونم خدا چرا دخترو میده ب همچین کسایی😢
وقتی یه خانواده ای انقد گیرن بهتره بهشون بگی کجا میری ..
خودتو بنداز گردنشون بگو بیاید منو ببرید اصلا
عکس بگیر بفرس بگو کجو کوله نشدم ؟؟ ی چیزو بهونه کن
از هزینه باشگاه صحبت کن ..
چه بدونم یه چیزی ک خیالشونو راحت کنه اونجا بودی
ب مرور بهتر میشن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
