بچه ها قضیه اینهما وقتی میریم خونه مامانم اینا اونجا همسایشون بچه هم سن بچه من دارن ی بار گفتم بیاد خونه شما با بچم بازی کنه گفت نه من مسولیت قبول نمیکنم.... گفتم شاید چون فرش هاشون رو نو کردن و خونه رو رنگ زدن میترسه خراب بشه گفتم باشه بعد ی باغ تفریحی دارن ی روستای دیگس اونجا هم باغ بغلی ی نوه داره هم سن بچمه گفتم بیان باغ مامانم اینا با هم بازی کنن برگشته میگه نه بچه مردمه فلانه تو باغ ما نیان به خدا خیلی ناراحت شدم باهاش دعوا کردم
سر چه چیزا ناراحتی
مگه زوریه ؟
نگران نباش شما قصد بدی نداشتی
حق داره مادرت
فردا خار بره تو پای اون بچه شما جواب میدی؟
بچس دیگ یجا بند نیست یهو یه چیزیش میشه
مادرت ۱۰ تا پیراهن بیشتر تو پاره کرده.
ناراحتیت بی دلیله
حق دارن مادرتون الان دوست و همسایه ان خدایی نکرده یه خار تو پای بچشون بره دیگه ول نمیکنن آدمو
دختر همسایه رفته بود با پسر پایینی بازی کنه خواهرم داره
بچه اومده بود بالا دختره شلوارش برعکس شده بود
نگو پسره در اورده بوده با اینکه سنی نداره .
پسره همسایمون با دوستاش سوار ماشین بابا شدن با ۴ تا دیگه دوستاش کلا ۷/۸ سالشون، ماشین روشن کرده زده ب درخت ۲ تاشون دور از جون فوت شدن .
حتما باید چیزی بشه تا درس عبرت بشه براتون؟ به بلوغ ذهنی مگه نرسیدید؟
الان خدا رو شکر با عذاب وجدان خوابیدی
ناراحتی نداره
من خودم نه بچه ام و میزارم تنها جایی نه بچه ی کسی رو قبول میکنم هر کس هم ناراحت بشه برام مهم نیست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
