2737
2734

عمه ام انقد حسودی کرد که آخر هر چی میخواست خودش به سرش اومد:/


تابستون بود رفته بودیم خونه ی مادر بزرگمینا سال اگه اشتباه نکنم تابستون سال ۱۳۹۶ یا ۹۷ بود بعد عاقا رفتیم داشتیم بازی میکردیم اون موقع ۱۰ سالمون بود یعنی کلاس سوم رو تموم کرده بودیم من ۵۰ روز ازش بزرگ ترم ...

عاقا ما خواستیم اسم فامیل بازی کنیم خواستیم بریم از طبقه بالا که حالت انباری طور داشت کیف پسر عمه ام برداریم که برگه و خودکار برداریم عاقا ما رفتیم پا رو اولین پله نزاشتیم که مامان بزرگم بدو بدو اومد گفت وای اون بالا نرینننن فلانه بیصاره 😂😂 ماهم تعجبببب 

بعد پسر عمه ام اصکله به خدا خودش قضیه رو میدونست ولی گفت یواشکی بیایین بریم برداریم...

عاقا اینبار دیگه داشتیم به قله های موفقیت نزدیک میشویم که یهووو😂😂😂😂🤣🤣🤣

عمه ام بلند گفتتتتت(اسم منو خواهرمو پسرشو بلند صدا کرد ) بعد گفت بیایین پایننننن

عاقا ما چند باز کردیم ولی نشودددد 

بعد رفتیم تو کوچه قدم میزدیمو احساس با کلاسی میکردیم با دمپایی پلاستیکیو😎 لباس خونگی بعد صحبت میکردیم 😂😂



هستین ادامه شو بگم؟؟؟

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

خب درست تایپ کنید آدم بفهمه چی میگین

 امضام خونده بشه🤌وقتی از یک فروشگاه بزرگ خرید می‌کنید، کمک می‌کنید یک نفر هفتمین ویلای خود را بسازد و دهمین ماشینش را بخرد؛ اما وقتی از بقالی محل یا یک مغازه ساده خرید کنید آن فرد می‌تواند برای فرزندش آن وسیله‌ای که نیاز دارد را بخرد ... حداقل چند قلم از خرید هاتون را مخصوص بقالی و مغازه های کوچک بذارید و همه مایحتاج خود را از فروشگاه های بزرگ نخرید و به اندازه خود کمی جلوی این سیستم سرمایه دار پرور تبعیض آمیز را بگیرید.                              سپاس یزدان دختری ایرانی ام/یگانه پرستم  اهورایی ام      بی نام تو وطن نیز نام و نشان نداردکوروش بزرگ♥️      چو غرش شیران گذشت و رفت عوعوی سگان شما نیز بگذرد

عاقا داشتیم از آینده و اینا حرف میزدیم بعد یهو پسر عمه ام گفت بچه هااا یه رازیو بگم ؟

من میخوام جهشی بخونم مامانم گفته به کسی نگمممم:/

(اون موقع بود که فهمیدم که چرا نمیزاشتن بریم سمت کتاباااا)

بعد گفت آره دارم میخونم قراره سال بعد به جای سوم برم چهارم (بچه ها بالا اشتباه نوشتم تابستون سوم نبود تابستون قبل سوم بود پس میشه سال ۹۵ که ما ۹ ساله بودیم)

بعد ما تا اواسط مرداد اونجا بودیم (شهرستان) وقتی برگشتیم تو ماشین به مامانم گفتم که من میخوام جهشی بخونم اون موقع برای اولین بار از پسر عمه ام شنیده بودم که جهشی چیه 

مامانم خیلی گفت نه و اینا 

2740

بعد خلاصه من رفتم جهشی خوندم فهمیدم پسر عمه ام نتونسته بود بخونه 

عاقا ما که گفتیم من جهشی خوندم (تا کلاس هفتم به هیچ کس نگفته بودم ) مامان بزرگم بدون هیچ حرفی برگشت ظرف شست بابا بزرگمم کنترل گرفت دستش شبکه عوض میکرد:)

بعد خلاصه که خیلی ناراحت شدم...

عمه ام که پاشد رفت :)


عاقا مامانم تعریف میکرد وقتی منو پسر عمه هم حدودا یه سال خورده ای بودیم 

بابای پسر عمه هم گفته میخوایم پسر عمه ام بزرگ شد جهشی بخونه بعد عمه ام سریع گفته نهههههه چه جهشی جهشی خیلیم بده 

میخواسته کاری کنه من مثلا جهشی نخونم اخرشم خودشون باعث شدن من تو ۲۴ روز چهارم رو جهشی بخونم و بعد ولی پسرش نتونه بخونه 

اره دیگه 

عزیزم چرا به جنبه مثبتش نگاه نمیکنی

من جات بودم واسه عمت یه کیلو شیرینی هم میگرفتم 

عزیزم هیچ چیز اتفافی نیست

همه این اتفاقا افتاده تا تو به نقطه ای برسی که

 از لج اون بخونی

شاید اگه به خودت بود و مامانت میگفت بیا بخون اصلا نمی‌خواستی بخونی 

شاید دشمن سنگی به سمتت پرتاب کنه 

اما اون سنگ نه برای ضربه به تو بلکه پله ای برای صعودت بوده

 خداوند همیشه برنامه هایی برای زندگی ما داره 

پس خوشحال باش  نه متنفر و پرکینه 

و لذت ببر از قوی بودنت

من افتادم.خیلی محکم.از ارتفاع بلند.افتادم و بلند شدم.حالا؛ خیلی قوی تر از روزی ام،که نیفتاده بودم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687