اونقدر خودم تنها رفتم اونم گفت خودش میره دیگ
منو صبح میذاشت اونجا یا خودم میرفتم (اگه نمیرفتم دعوا راه مینداخت که تو مامان منو دوست نداری) ساعت ۱۲ ۱ ۲ میومد دنبالم حتی بالا هم نمیومد شامشو برمیداشتم میرفتم بعد چندسال تازه صدام دراومد الان دیگ تا میگه برو میگم خودت نباشی نمیرم
جاریام همه با شوهرشون میومدن قشنگ شامو میخوردن میرفتن من میموندم و ظرفا شوهرمم با رفیقاش بود