مهمون داشتیم عموهام میومدن(7 تا هستن) یکی از زن عمو هام باما از همه صمیمی تره و اومده بود کمک مادرم بعد به من گفت برو در اتاقت رو قفل کن الان عمو هات میان بچه هاشون اتاقت رو نابود می منن(دختر عمو و پسرعمو هام جوری بودن کشو لباس رو هم می گشتن) منم گفتم باشه وقتی همه اومدن بچه ها میگفتن در رو باز کن منم گفتم نه باز نمی کنم اوناهم رفتن پیش زنعموم و مادرم گله کردن، زن عموم و مادرن بهه من گفتن در رو براشون باز کن گناه دارن منم گفتم خودتون گفتین درو قفل کن اینا میان حمله میکنن به وسایلت(تموم زن عمو هام اونجا بودن) یاد قیافه مامانم و زن عموم میوفتم خنده م میگیره بعد مهمونی مادرم و زن عموم یه دل سیر کتکم زدن چرا جلو اونا اینو گفتم🤣🤣🤣