خواهر شوهرام و مادر شوهرم هرجا برن ب شوهرم زنگ میزنن ببره و بیارتشون (تا یک بار کرایه شو بدن ده بار نمیدن)
خواهر شوهرمم هر جا شبا برن مهمونی شوهرم خودش بشون زنگ میزنه و میگه کی میرین خونه بیام دنبالتون
یا دایی ش اینا زنگ زدن گفتن میایم خونتون خونه این شوهرم گفت اره خودم الان میام دنبالتون و رفت دنبالشون و بعدشم برشون گردوند
یا با خانواده شوهرم رفتیم مهمونی شوهرم اول خواهر و مادرشو رسوند بعد اومد دنبال من
صادقانه جای من بودین چ حسی بتون دست میداد و چکار می کردید
حوصله داشتین جداگونه بگین برای کدوم مورد بیشتر حرص رمیخوردین و چ عکس العملی نشان می دادین