من و دختر خالم هم سن و سال همدیگه هستیم و خیلی با هم رفیقیم این ماجرا برای چند ماه پیشه اما من هنوزم نتونستم هضمش کنم
در واقع این ماجرا وقتی اتفاق افتاده که دختر خالم و دوست پسرش که الان شوهرشه هنوز ازدواج نکرده بودند
اینو یه روز با همدیگه رفته بودن بیرون و موقع برگشت پسره با ماشین دختر خالمو میاره که برسونه دم خونشون اما سر خیابون چند تا از بچه محلای دختر خالم اینا اینا رو میبینن میخوان جلوی ماشینو بگیرن که نگهشون دارن(چون ما توی شهر کوچیکی زندگی میکنیم و اصولاً اگه شخص ناشناسی با دختر محلمون باشه خب خیلی برای پسرای محل افت داره و دعوا پیش میاد)
از غذا پسرای محله دختر خالم اینا خیلی خیلی لاشی هستن
خلاصه اینا رو دنبال میکنند و یه جا جلوی ماشین دوست پسر و دختر خالمو میگیرن این دوتا رو پیاده میکنن و بحث بالا میگیره و پسرا میگن که به چه حقی دختر محل ما رو سوار کردی و از این چیزا
یکی از پسرا کلاً توی شهرمون به لاشی بودن و بیحیایی و بیناموسی معروفه یعنی خود پسرا نباید باهاش تنها بمونن دیگه چه برسه دختر! خلاصه بحث هی بالا میگیره دیگه داره به کتک کاری میرسه که دوست پسر دختر خالم میشینه تو ماشین و فرار میکنه و دختر خالمو میذاره پیش همون پسر و چند تا پسر دیگه
و بعد اینکه فرار کرد زنگ میزنه به خواهر من با استرس میگه همچین اتفاقی افتاده و من فلانی رو پیش اونا گذاشتم تو زنگ بزن ازش خبر بگیر ببین چی شد
خلاصه ما زنگ زدیم و دختر خالم جواب نمیداد بعد یکی دو ساعت زنگ زدن به این اون فهمیدیم اون پسره لاشی دختر خالم به زور سوار ماشین خودش کرده برده یه جنگل و خواسته بهش دست درازی کنه که دختر خالم میخواسته فرار کنه دویده پاش گیر کرده به سنگ و خورده بود زمین و سر شکسته بود
پسرم که دیده بود اینطوریه ترسیده بود آورده بودش انداخته بود جلوی خونشون و رفته بود
خلاصه ما با این وضع دختر خالمو پیدا کردیم و بعد دوست پسرش زنگ زده بود و میگفت بیاریدش یه جا من ببینمش،😐😐 اومد دختر خالمو دید کلی ناراحتی و اینا دیگه اومدیم خونه ما تا خالم نفهمه فرداش به داداشم گفتم رفت پسره رو پیدا کرد تا حد مرگ کتکش زدن ازش فیلم گرفتن که به غلط کردن افتاده بود حالا اون هیچیییی
این جالبه که دختر خالم بعد از چند ماه با این آقایی که اینجوری میون همچین آدمایی ولش کرده بود ازدواج کرد و من هر وقت یادم میاد یعنی اصلاً یادم نمیره اعصابم به شدت خورد میشه و اصلاً نمیتونم هضمش کنم که آدم بتونه با همچین آدمی زندگی کنه
یعنی آدم قراره توی زندگی به همچین آدمی تکیه کنه به کسی که از ترس میون دعوا ولت میکنه میره؟؟!
گفتم اینجا بگم که نظر شمارم بدونم من زیادی حساسم یا نه 😐