۳ماه پیش با پدرشوهرم بحثم شد و بعد اون از هیچ کدومشون خبری نشد. نه زنگ نه دیدار. کلا قهر شدیم.من شاغلم حتی تو حیاطشون میرفتم تا بچمو تحویل بگیرم صدای بچم میزدم اونم میومد بیرون. یکبار پیش قدم نشدن برای آشتی. با اینکه باید ازم معذرت خواهی میکردن. چندین بار اینا رو به شوهرم گفتم که دوست دارم آشتی کنیم به خاطر بچم دوست ندارم قهر باشیم.ولی توقع داشتم با معذرت خواهی آشتی کنیم. امروز شوهرم خونه مامانش بود تا رسید دیدم مامانش بهم زنگ میزنه. به شوهرم گفتم تو رفتی بهشون گفتی زنگم بزنن گفته نه. شوهرم وقتی دروغ بگه یه خنده خاصی داره قشنگ میفهمم. گوشی رو وصل کرد گرفت جلو من و من حرف نزدم.دیگه خودش مجبور شد حرف بزنه. گفت بهار رفته دستشویی اومد خودش زنگ میزنه. بعد قطع کرد گوشی محکم پرت کرد و سر صدا کرد