بعد از دستگیری همسر سابقم حدود یک ماه توی زندان موند چون خانوادش حاضر نبودن بچه منو تحویل بدن بخاطر لجو لج بازی ک با من داشتن ولی آخرش مجبور شدیم سازش کنیم با اینکه بچه تا هفت سالگی حضانتش با منه مجبور شدم ب سه روز ملاقات توی هفته رضایت بدم حالا بچم سه روز با منه چهار روز با پدرش قسمت تلخش اینجاست ک بچه منو فراموش کرده و بهش یاد دادن ب عمش بگه مامان حالا هر دفعه ک میرع و میاد حرفای جدید یادش میدن این دفعه اومده میگه بهم گفتن گریه کن یا اینکه غذا نمیخوره میگه گفتن غذا نخور یا میگه بهم گفتن تو بچه ها رو میکشی با چاقو از من میترسوننش بنظرتون چیکار کنم بچم بفهمه من مامانش هستم هر چیزی ک بخواد براش میگیرم هر جا بگه میبرمش ولی هنوز با من عادت نکرده باهاش حرف زدم بهش گفتم عزیز دلم سه روز بامنی چهار روز پیش پدرت هستی فهمید گفت باشه نوبتی هست ولی میدونم بازم برع پیش اونا دوباره پندش میدن
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
صبر میکنم خدا کنه خوب بشه باهام هر دفعه میگه تو مامانم نیستی بند دلم پاره میشه
باید ببریش پیش همون قاضی که حکم داد. با بچه صحبت میکنه . خواهر زاده منو پدرش برده بود خونه زن خراب صیغه ایش. دیگه خواهرم بردش پیش قاضی. بعد قاضی مرتیکه رو صدا کرد گفت یک بار دیگه همچین غلطی کنی کلا حق ملاقات رو ازت میگیرم