اقا این رفت دو دقیقه بعد برگشت باز هی زل میزد بهم و به نامزدم خیلی ضایع وایمیساد روبه رو میزمون و نگا نامزدم و من میکرد که حس کردم نامزدمم فهمید البته به هیچ جاش نبود جلوش قربون صدقه ام میرفت
ولی من چیزی نگفتم که حساس بشه اصلا
هیچی اقا بعد دو دقیقه یه پسر اومد ازم پرسید شما مترجم این اقایین یا خانومش هستین(شوهرم عربه) داشتیم عربی حرف میزدیم😐گفتم خانومشم اقا اینم رفت خواستیم بریم حساب کنیم زنه اومد تا دم صندوق یه جوری نگا شوهرم میکرد انگار میخواست بپره بغلش😂حالا نامزدم اصلا تو باغ نبود بهشم چیزی نگفته بودم تا الان انرژی منفیشون رومه
شوهرمم عادیه چهره عادی بدن عادی ازمم بزرگتره خیلی بهم نمیخوره نامزدش باشم ولی نمیدونم چرا اینجوری میکرد لعنتی