بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من همون کسیم که تو دعواهای رو در رو با قلب شکسته هارهار میخندم ، و طرف مقابلم همراه با نگاه کردن بهم به این فکر میکنه که (( آیا این اسکلی چیزیه؟! )) میخواستم بگم که (( آی طرف مقابل من نه اسکلم نه خنگول ، فقط متاسفانه موقع خلقت سیم پیچی مغزم به اختلال خورده و جای نشون دادن چهره غمگین به تو ، یه چهره خوشحال و خندان نشونت میده )) 😂👹
همونقدر که مستربین عروسکش و دوست داشت دوست دارم 🧸💕من خودمو دوست دارم چون اولین قانون زندگیم برای پیشرفت اینه که اول خودمو دوست داشته باشم، خودمو دوست دارم با اخلاق تندم ، با بی حوصلگیم ، با سخت گیریم .. خودمو دوست دارم چون انقد قویم که بادی به هر جهت نباشم 😉 با بالا رفتن سن هیچ تاثیری در سطح شعور ندارع، نهایتا یه بیشعور پیر میشی که فکر میکنی هر چیزی که بقیه میگن باید به خاطر سنت قبول کنن و احترام بزارن!طبیعت هوشمنده♻️ *درخواست ندین قبول نمیکنم
لایک نفرمایید دوستان به غیر از استارتر عزیز و کاربر محترمی که ریپلای کردم لااقل بفهمم پستم رو خوانده اید عزیزان .زندگیِ فعلیِ من و شما در برابر زندگیِ بَعدی،بسیار کوتاه،بسیار فرعی وبسیار ریز و گذراست.همچون جرقه ای است که از آتش اجاقی بپرد و گم شود.برای آنکه در زندگیِ بَعدی تا ابد و برای همیشه در آسایش و شادی باشیم ، کافیست همین یک لحظه ی گذرای عمر این جرقه را خوب بمانیم...
فقد اونجایی که اشک تو چشات جمع میشه بعد سرتو میگیری بالا که نریزه:')🥲💔️ // دِل ز هَر چه تَرسید عاقِبَت هَمان شُد.🖤️//توی شرایطیَم ك بگی سَلام،میزنم زیر گریه:)🙃🩶️//#پیر شُد دِلِ #مآ گَرچه آغازِ #جَوآنیست..💔🕊👋🌚!//انصاف نیست یک بار به دنیا اومدن، و این همه مردن:)🙃🩶//کاش آدما درد حرفایی که میزنن رو حس کنن:)//میدونستم مهم #نیستم ولی دیگه نه اینقد :)🖤// هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت!عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت//میگهکه :هزار و یکشبخیالبافتم؛ازتوییکهیکشبنداشتمت.....
روله ی کوردم.🕊🌞 ما دخترهای غمگینی بودیم که ارزوی یک روز بدون حجاب بیرون رفتن را داشتیم،. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی خودمان را گول میزدیم .و خاطرات دزدکی مدرسه٫سختگیری های پی در پی مدیر بخاطر برداستن ابرو .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه سرمان نباشد. ابروی پدر را که دستش خونی است ببریم یا چشم سفید باشیم. ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل عروسک خیمه شب بازی. بازی کنیم و دیگر چیزی را حس نکنیم. و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
مریم خانم 💖 💞💖چو عقیقی به نگینی💍یارا تو همینی💖سوغات تویی که اینچنین شیرینی💖عشقیست اگر به سلطنت بنشینی💕تو که پیروز نبردی 💕 یارا تو چه کردی 💖 هر لحظه به دور هر دومان میگردی💞 جانیست که از عشق بدرآوردی💞صدساله بشی یارم❤ دوران خوشی یارم❤ از هر چه که میخواهم دارد همه چی یارم ❤ صد ساله بشی یارم ❤ افسانه بسیارم ❤ آزار تو دربارم ای حضرت دلدارم❤تو هر چهار فصل منی نیمه جان منی💖💞💖هر سال هر ماه هر شب هر روز هر ساعت هر دقیقه هر ثانیه هر لحظه هر نفس عزیزجان منی❤شیرین جان منی❤دلبر جان منی ❤جان جانان منی❤تا ابد ❤❤❤❤🇮🇷🇮🇷