مادرشوهرم با کاراش خجالت زده ام میکنه

ی خانم بود ۶۰ سال با مادر شوهرش زندگی کرد خودش عروس و داماد داشت هنوز با اون زندگی می‌کرد چند سال پیش قبل مادرشوهرش فوت شد خیلی دلم براش سوخت اونو دیدم دیگه دلم نمیاد به کسی بگم صبر کن تحمل کن 

نه سلیطه بودن وجه خودشو خراب میکنه. 

من یه دوستی دارم خیلی قاطعانه همراه بااحترام حرفشو به مادرشوهرش میزنه و دهنشو میبنده قشنگ😶😂

اگر میتونین از اونجا برین

من چهار سال زندگی کردم با خانواده شوهر ،اونم توقع داشت باهاش برم ولی من نمی‌خواستم ،واضح میگفتم نه ،خودمو مشغول میکردم و.. ولی فایده ای نداشت ،مقلا میگن واجب نیس این کارو نکن و ببا با من ،یا برو با مادرم

دیگه اینقدر گفتم نه و دعوا شد که دیگه خود مادر شوهرم خسته شد البته من یکم کوتاه اومدم  وبعضی جاها. رو باهاش میرفتم ولی مثل قبل نبود چون میدونست من نمیرم ولی کلا اینا تمومی نداشت تا اینکه از اونجا اومدیم بیرون

روزای سختی بود واقعا،باید شوهرت کنارت باشه ،از خدا بخواه کمکت کنه ،همیشه بعد نماز دعا کن برای زندگیت برای اینکه از دست مادر شوهرت نجاتت بده ،من فقط خدا نجاتم داد وگرنه که اوایل  شبیه شوهر تو بود

بی توجهی کن . حرفی نزن . اومد دنبالت گفت بیا بریم در رو باز نکن .  یا بگو نمیام و بعددر رو ببند . وقتی شوهرت اومد خونهدعواراه انداخت که چرا نرفتی سریعیه بالشت و پتو بگیر خودتو بنداز به غش و ضعف بگو حالم خوش نبود . دفعه دوم اگه اینکار رو کرد و دوباره اومد دنبالت بگو شام درست نکردم میخوام شام درست کنم .

بعد اگه خیلی اصرار کرد و رفتی بیرون . موقع برگشت وقتی اومدی خونه شام درست نکن . شوهرت گفت چرا شام درست نکردی بگو با مادرت رفتیم خونه فلانی دیگه وقت نشد . یه تخم مرغ درست کن بخوره .وقتی یکی دوبار شام و ناهار نخوره خودش خسته میشه و کلافه میشه دیگه نمیزاره بری . 

اگه گفت چرا از قبل درست نکردی بگو منکه نیدونستم مادرت میاد دنبالم  مادرت یهو اومد گفت بریم بیرون . منم هرچی گفتم شوهرم شب میاد شام میخواد خستس . گوش نکرد و اصرار کرد .

ویادت باشه اصلا پشت مادر شوهرت یا پشت فامیلای شوهرت پیش شوهرت بد نگو . چون اونوقت از چشم شوهرت میوفتی و الکی دعوا میشه بینتون . 

فقط اگه ناراحت شدی از رفتارشون خودتو بزن به ناراحتی و برو تو خودت و مظلوم نمایی کن . 

وقتی فامیلات دعوتش نکردن . و ناراحت شد و بهش برخورد . تو توجه نکن چون بعضیا همین مدلین

ببین شوهرت چندین سال تحت تربیت اونا بوده یه شبه معجزه نمیشه که بیاد حق رو بهت بده. 

باید صبوری کنی و سیاست به خرج بدی و مدیریت کنی. 

خیلی باید هواشو داشته باشی، اقتدارشو حفظ کنی،  موقع کادو خریدن و خوشحال کردنت ری اکشن مثبت داشته باشی، حرفشو به دیگران نگی،  رازدارش باشی،  و...... 

تا تورو بهتر بشناسه و بیاد سمتت. 

و اصلا بد خانوادش رو بهش نگو. 

کنارشون باش و مهربونی کن. 

بذار ببینه و بفهمه تو بااونا مشکلی نداری. 

گاردی نداری. 

اینجوری از دلخوری هات بگی با راهش و به وقتش،  حمایتت میکنه. 

ای وای پس شوهرتون رو قانع کنید که مثلاً من ی روزهایی اصلا حوصله ندارم اصلا مریضم نمی‌خوام برم با زبون نرم ازش بخواه که نری با این حساب اگه برخورد نکنید کلاس های آموزشی هم بخوای بری این ها میگن حالا امروز رو نرو چیزی نمیشه که 🤔

یا تو مهمونی ها که شوهرت نیست خودتو بزن به مریضی و به صاحب مهمونی بگو که من حال ندارم و ببخشید ولی مجبور شدم اومدم 

برو تو اتاق خوابشون خودتو بزن به مریضی بخواب دستشون میاد به شوهرتم اومدی حرفی شد بگو من سرم درد میکرد ولی به خاطر تو مجبورم رفتم مهمونیشون منت هم بزار رو سرش 

بابا بیا برو کلاس های خانم کشوری رو ثبت نام کن،  خودتو زندگیتو نجات بده. 

اونقدر نکات خوب میگه،  قشنگ زندگیت متحول میشه.  فقط نیازمند زمانه تا تکنیک هاش رو تو زندگیت پیاده کنی.