دعوت اونا، محبت شون حساب نمیشه که، وظیفه شون میشه.
سالی دوبار خونه مون روضه داریم، مادرشوهر خواهرمو هرسری میگفتم تو این سه سال. سادات هست و خانوم محترمیه.
بعد دیدم میاد، بامهمونا پامسشه میره، موذب بود بیشتر بشینه. خب خواهرم نمیتونه تنها راهش بندازه بره، باهاش میرفت.
این سری گفتم نگم بهش، خواهرم بیاد، بعد مجلس یه خرده بیشتر بشینه.
به دامادمون برخورده بود که چرا مادرمو نگفته؟؟!!
مادرم سی و خرده ای هرجا مهمونی بود پدرشوهر مادرشوهرشم میشدن. پدربزرگم فوت کرد۰، مادربزرگم پای ثابت مجالس فامیلای مامانم بود که هیچ نسبتی نداشتن.
اخر مامانم دیگه گفت دعوتش نکنید. من میگم دعوت نکنید.
از دهه هشتاد حدودا ۱۴/۱۵ساله یا بیشت، دیگه تو مهمونی ها جایی نداره.