باور کن شعار به نظر میرسه اما اگه میخوای دوباره یک عمر اذیت نشی و گیر ماجراهای مادرشوهری بیفتی و خونت نره توشیشه وبا تلقین های اطرافیان حتی درمعرض خیانت این شازده قرار نگیری فعلا تنهایی رو یاد بگیر تا کیس مناسب برات بیاد
این که زندگی نمیشه هر دقیقه تنت باید بلرزه و حرف بشنوی وگوشه کنایه تحمل کنی
حالا فرضا که با کلی مکافات این ازدواج سر بگیره کلی هزینه مالی بکنی کلی باج بدی هیچ توقعی نباید داشته باشی گوشه کنایه باید تحمل کنی دم نزنی اخرشم مادرش همه جا میشینه گریه زاری میکنه میگه پسرمو گول زد بدبخت کرد خودشم درطول زمان تحت تاثیر حرف بقیه قرار میگیره اخرش اینجا کشور سنتیه و عرف پیچیده داره و تاره عقل مردا هم یکم از سنشون عقب تره کلی رفتار مسخره باید تحمل کنی تهشم سرت منت میذاره میره دنبال یکی دیگه خوب سری که درد نمیکنه دستمال نمیبندن
یارو دهن فحش داره.... مادرش هم مخالف سرسخت ارتباط بین تو و پسرشه بعد میگی نصیحتم کنید؟؟؟... چی بگم والا
8 سال ازش بزرگتری؟ یعنی چند سالته شما ایشون چند سالشه
۸ سال خیلیه درسته بهش وابسته شدی درکت میکنم اما بین تون تقریبا یک دهه فاصلس پسر هر چقدرم سنش زیاد باشه بازم نسبت به شما بچه تره من خواهرم با یک اقایی بود که پنج سال اقا کوچیک تر بود هر چی ما میگفتیم اشتباهه میگفت نه این فرق داره بعد چند وقت گفت اصا درک نمیکنن همو میگفت پسره خیلی لوسه تا میگن بالا چشت ابروئه قهر میکنه اخرم پسره خواهرمو بلاک کرده بود از همه جا خواهرم هیچوقت نفهمید دلیلش چی بوده و این اقا از چی ناراحت شده هیچوقت پیگیرش نشد گفت حوصله نداره دنبال ناز کششیدن از یک پسر باشه
اصلا اصلا به برگشت بهش فکر نکن با شرایطی که اون خانم ازتون گفتن ابدا مناسب هم نیستین بخصوص که پسره فحشم داره بهت میده چهار روز دیگه حتما کتکت هم میزنه
البته که من هم جای مادر و خواهر این اقا بودم قطعا با دلیل منطق با ازدواج برادرم مخالفت میکردم چون صلاح هر دو طرف میخواستم
قبلا بازوهامو با ناخن گرفت بلندم کرد پرتم کرد زمین
همش ب خاطر تنهایی لنتی تحملش کردم و باهاش بودم اشتباه کردم دو سال باهاش موندم خیلی پشیمونم از آبان ماه داریم جدا میشیم هی میره برمیگرده میره برمیگرده داغونم کرده روان برام نمونده همش میگه پدر و مادرم دق میکنند.
علت بازگشتش یا فقط وابستگی احساسیه یا اگر رابطه دارین خاستار رابطس
